کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغاردن
لغتنامه دهخدا
آغاردن . [ دَ ] (مص ) آغاریدن .
-
واژههای مشابه
-
اغاردن
لغتنامه دهخدا
اغاردن . [ اَ دَ ] (مص ) آغاردن و سرشتن . (ناظم الاطباء). سرشته کردن . (از برهان ) (آنندراج ). || بهم آمیختن . (ناظم الاطباء). درهم آمیختن . (از برهان ) (از آنندراج ). || خیسانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نم...
-
واژههای همآوا
-
اغاردن
لغتنامه دهخدا
اغاردن . [ اَ دَ ] (مص ) آغاردن و سرشتن . (ناظم الاطباء). سرشته کردن . (از برهان ) (آنندراج ). || بهم آمیختن . (ناظم الاطباء). درهم آمیختن . (از برهان ) (از آنندراج ). || خیسانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نم...
-
جستوجو در متن
-
ناغاردن
لغتنامه دهخدا
ناغاردن . [ دَ ] (مص منفی ) مقابل آغاردن .
-
آغاران
لغتنامه دهخدا
آغاران . (نف ، ق ) در حال آغاردن . در حال آغاریدن .
-
آغاندن
لغتنامه دهخدا
آغاندن . [ دَ ] (مص ) آغاردن . تر نهادن . خیسانیدن .
-
نیاغاردن
لغتنامه دهخدا
نیاغاردن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل آغاردن . (یادداشت مؤلف ).
-
خیساندن
لغتنامه دهخدا
خیساندن . [ دَ ] (مص ) خیسانیدن . (ناظم الاطباء). ترنهادن . فرغاردن . فرغاریدن . شیبانیدن . شیوانیدن . آغاردن . آغاریدن . بیاغاریدن . آغوندن . نقوع . نقع. (یادداشت مؤلف ). آغشتن و قرار دادن در مایعی تر نهادن . || سخت تر کردن . خیس کردن . (یادداشت مو...
-
آش
لغتنامه دهخدا
آش . (اِ) آهر. آهار. بت . پت .شوی و شو که بجامه کنند. || ترکیبی مایع که پوست خام در آن آغارند پیراستن و دباغت را. خورش . || لعاب که بر ظروف سفالین و فلزین دهند. || لعابی که به پشم زنند نمد ساختن را.- آش کردن ؛ دباغت و پیراستن ادیم . آغاردن پوست در خ...
-
آغشتن
لغتنامه دهخدا
آغشتن . [ غ َ / غ ِ ت َ ] (مص ) تر نهادن . خیس کردن . خیساندن . فژغردن . نرم کردن با تری و نم . سرشتن . آغاریدن . آغاردن . انقاع . نقع. || آلودن . ضمخ . تضمیخ . مضخ . تضمخ . لطخ . تلطیخ . تر کردن . رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز...
-
آغاریدن
لغتنامه دهخدا
آغاریدن . [ دَ ] (مص ) خیساندن . تر نهادن . نم کردن . فژغردن . فرغاردن . آغشتن . فروشدن آب و نم در چیزی . خیسیدن . نم کشیدن . نرم شدن . فروبردن آب و نم در جسمی ، از زمین و جز آن : بهنگام نان شیر گرم آوری بدان شیر این چرم نرم آوری بشیر اندر آغاری این ...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...