کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشوفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آشوفتن
لغتنامه دهخدا
آشوفتن . [ ت َ ] (مص ) آشفتن . برآشفتن . غضبناک و خشمگین گردیدن . بهم برآمدن : نه مردی بود خیره آشوفتن بزیراندرآورده را کوفتن . فردوسی .- بیکدیگر آشوفتن ؛ خشم گرفتن یکی بر دیگری : دلیران بیکدیگر آشوفتندهمی گرز بر یکدگر کوفتند. فردوسی . || بهیجان آمد...
-
جستوجو در متن
-
نیاشوفتن
لغتنامه دهخدا
نیاشوفتن . [ ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل آشوفتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آشوفتن شود.
-
برآشوفتن
لغتنامه دهخدا
برآشوفتن .[ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) آشوفتن . رجوع به آشوفتن شود.
-
آغالیدن
لغتنامه دهخدا
آغالیدن . [ دَ ] (مص ) انگیختن و تحریک و اغرا و برشورانیدن و تیز کردن بر خصومت و جنگ و فتنه . بشورانیدن بر کسی . آشوفتن کسی بر دیگری : شتربه ... گفت واجب نکند که شیر بر من غدر کند لیکن او را بدروغ بر من آغالیده باشند. (کلیله و دمنه ).بر آغالیدنش استی...
-
شور افکندن
لغتنامه دهخدا
شور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شور فکندن . آشوفتن . ولوله انداختن . آشوب و فتنه برپا کردن . || هیجان و نشاط ایجاد کردن : ملک را گوی در چوگان فکندندشگرفان شور در میدان فکندند. نظامی .ترش بنشین و تندی کن که ما را تلخ ننمایدچه میگویی چنین شیرین ک...
-
ماشوب
لغتنامه دهخدا
ماشوب . (اِ) به معنی اول ماشو است که غربال و آردبیز باشد. (برهان ) (آنندراج ). غربال و آردبیز و پرویزن . (ناظم الاطباء) : دهر به پرویزن زمانه فروبیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله هرچه در او مغز بود و آرد فروشدبر سر ماشوب آمده است نخاله . ناصرخسرو (یاد...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (اِ) غذا. طعام . اصطلاحی متداول خانقاه و تکیه ٔ درویشان و صوفیان ، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات حمیدی نیز که ذیلاً بیاید. اقسام طعامهای لذیذ و طعام در نان تنک پیچیده . (از جهانگیری ) : خواستم تا از فائده ٔ آ...
-
آشفتن
لغتنامه دهخدا
آشفتن . [ ش ُ ت َ ] (مص ) خشم گرفتن . غضب کردن . خشمگین شدن . تیز شدن . از جا دررفتن . تافته شدن : ز خاقان مقاتوره آمد بخشم یکایک برآشفت و بگشاد چشم . فردوسی .بروز چهارم برآشفت شاه بر آن موبدان نماینده راه که گر زنده تان دار باید بسود... فردوسی .همه ...
-
آشوب
لغتنامه دهخدا
آشوب . (اِمص ، اِ) (اسم مصدر آشفتن و آشوفتن : آشفتم . بیاشوب ) اختلاف . فتنه . فساد. تباهی : بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال . دقیقی .وزآن پس چنین گفت افراسیاب که بد در جهان اندرآمد بخواب از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ به ...
-
شورانیدن
لغتنامه دهخدا
شورانیدن . [ دَ ] (مص )برآشوفتن . (یادداشت مؤلف ). شوراندن . تحریک کردن . برانگیختن . رجوع به شوراندن شود. || برهم زدن . بهم زدن . برگرداندن . زیر و رو کردن . بهم آمیختن .چیزی را زیر و زبر کردن تا نیک ممزوج شود، چنانکه پِسْتی و سَویقی را با آب یا با...
-
کوفتن
لغتنامه دهخدا
کوفتن . [ ت َ ] (مص ) کوبیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). (از: کوف + تن ، پسوند مصدری ). در پهلوی کوفتن (زدن ، کوبیدن )، کردی کوتن (زدن ، کوبیدن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کوبیدن شود. || به ضرب زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زدن . ...