کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ ] (اِخ ) شهری بحوالی جَنْد از بلاد ماوراءالنهر بود که الش ایدی آنرا فتح کرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 33 و نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 261 و تاریخ گزیده ص 379 شود : و چون بزیادتی مکاوحتی دست نیازیدند، قتل عام نکردند و بعد ازآن عازم اشناس گ...
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِ) یا اشناس . بگفته ٔ ازهری نامی عجمی است . (تاج العروس ).
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) ابوجعفر اشناس از ولات مصر در روزگار عباسیان بودو از 219 تا 230 هَ . ق . فرمانروائی کرد. (از معجم الانساب و الاسرات الحاکمة تألیف زمباور ج 1 ص 41).
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) سیوطی آرد: در سال 128 هَ . ق . الواثق باللّه اشناس ترکی را به سلطنت برگزید و وی را دو وشاح جواهرنشان و تاج گوهرنشانی ارزانی داشت و گمان میکنم واثق نخستین خلیفه ای بود که سلطانی تعیین کرد. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 226). و در ص 239 ...
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است به کنار دریای فارس . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) نام افشین بود. ابوالفضل بیهقی آرد: در اخبار رؤسا خواندم که اشناس و او را افشین خواندندی ... به بغداد رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). رجوع به افشین شود.
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) یا شناس . نام پدر احمدبن محمدبن اشناس بود. رجوع به فهرست ابن الندیم شود.
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس .[ اَ ] (اِخ ) نام غلام متوکل بود. (انساب سمعانی ).
-
اشناس خادم
لغتنامه دهخدا
اشناس خادم . [ اَ س ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به اسناس در همین لغت نامه و متن و حاشیه ٔ ص 261 تاریخ سیستان و شرح احوال رودکی تألیف نفیسی ج 1 ص 312 شود.
-
واژههای همآوا
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ ] (اِخ ) شهری بحوالی جَنْد از بلاد ماوراءالنهر بود که الش ایدی آنرا فتح کرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 33 و نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 261 و تاریخ گزیده ص 379 شود : و چون بزیادتی مکاوحتی دست نیازیدند، قتل عام نکردند و بعد ازآن عازم اشناس گ...
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِ) یا اشناس . بگفته ٔ ازهری نامی عجمی است . (تاج العروس ).
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) ابوجعفر اشناس از ولات مصر در روزگار عباسیان بودو از 219 تا 230 هَ . ق . فرمانروائی کرد. (از معجم الانساب و الاسرات الحاکمة تألیف زمباور ج 1 ص 41).
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) سیوطی آرد: در سال 128 هَ . ق . الواثق باللّه اشناس ترکی را به سلطنت برگزید و وی را دو وشاح جواهرنشان و تاج گوهرنشانی ارزانی داشت و گمان میکنم واثق نخستین خلیفه ای بود که سلطانی تعیین کرد. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 226). و در ص 239 ...
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است به کنار دریای فارس . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).