کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آس و پاس،آس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اس
لغتنامه دهخدا
اس . [ اَس س ] (ع مص ) زجر کردن گوسپندان بگفتن اَس اَس . گوسپند راندن بگفتن اَس اَس . زجر. (تاج المصادر بیهقی ): اس الشاة؛ زجر کرد گوسفند را بلفظ اَس اَس . (منتهی الارب ). || بنیاد نهادن . پی افکندن خانه را: اس الدار؛ بنیاد نهاد خانه را. || بخشم آورد...
-
اس
لغتنامه دهخدا
اس . [ اِس س ] (ع مص ) تباه کردن . || (اِ) بنیاد. پی . شالده . شالوده . اصل هر چیز. اصل . (منتهی الارب ).
-
اس اس
لغتنامه دهخدا
اس اس . [ اَ اَ ] (ع صوت ) کلمه ایست که گوسپندان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ).
-
لائی اس
لغتنامه دهخدا
لائی اس . [ ُا ] (اِخ ) لائی اوس . نام پادشاه اساطیری تب . پدر اُدیپ .
-
اس خریون
لغتنامه دهخدا
اس خریون . [ اِ خ َ ] (اِخ ) نام تیره ای از یونانیان که در سامُس مسکن داشتند. (ایران باستان ص 496).
-
جستوجو در متن
-
چهاربنچه ٔ اغری گله زن
لغتنامه دهخدا
چهاربنچه ٔ اغری گله زن . [ چ َ ب ُ چ َ ی ِ اُ گ َ ل َ زَ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از600 خانوار است . در آس پاس و سه ده خسرو و شیرین مسکن دارند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از دیه آس پاس وسه ده خسرو و شیرین . (جغرافیای سیاسی کیهان...
-
چارآس
لغتنامه دهخدا
چارآس . (اِ مرکب ) چهار تک خال . چهار ورق قمار در بازی «آس » که بر هر یک شکل خال نقش شده باشد. چهار ورق برنده در بازی «آس » که بر چهار شاه و چهار بی بی و چهار سرباز و چهار لکات مقدم است .- چار شاهش به چار آس خوردن ؛ بقویتر از خودی مصادف شدن . بحیله ...
-
چاربی بی
لغتنامه دهخدا
چاربی بی . (اِ مرکب ) اصطلاحی در بازی آس . چاربرگ بازی ورق یا آس که هر برگ آن نقش «بی بی » دارد و در بازی آس پس ازچارآس و چارشاه امتیازش از سایر برگها بیشتر است .
-
بادآس
لغتنامه دهخدا
بادآس . (اِ مرکب ) آس بمعنی آسیا که با باد گردد. آسیای بادی . مرکب از دو کلمه ٔ آس و باد. رجوع به این دو کلمه شود.
-
پنج سر
لغتنامه دهخدا
پنج سر. [ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) (در قمار) هنگامی که پنج ورق متشابه در بازی آس بدست یک تن آید مانند پنج آس یا پنج شاه و غیره .
-
اسمار
لغتنامه دهخدا
اسمار. [ اِ ] (اِ) دوائی است که آنرا مورْد گویند و بعربی آس خوانند.بهترین آن خسروانی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). درخت مورْد. (مؤید الفضلاء). آس بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). آس . آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس . قیطس .
-
استین
لغتنامه دهخدا
استین . [ اُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به اُسِت و آس شود.
-
چارصورت
لغتنامه دهخدا
چارصورت . [ رَ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس و آن چهاربرگ در بازی آس است که دو برگ آن تصویر شاه و دو برگ تصویر بی بی باشد. دو شاه و دو بی بی . شاه جور بی بی .
-
چار سر
لغتنامه دهخدا
چار سر.[ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس . اصطلاح بازی ورق . چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس ، چار ورق ده خال . چار لکات .