کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عسی
لغتنامه دهخدا
عسی . [ ع ُ سی ی ] (ع مص ) به غایت پیری رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مسن گشتن . (از اقرب الموارد). عسو [ ع َس ْوْ / ع ُ س ُوو ] . عَساء. عَسْوة. رجوع به عسو شود.
-
عسی
لغتنامه دهخدا
عسی .[ ع َ / ع َ سی ی ] (ع ص ) سزاوار: هو عسی به ؛ او سزاوار آن است . بالعسی أن یفعل کذا؛ سزاوار و شایسته است که چنین کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عثی
لغتنامه دهخدا
عثی . [ ع ُ ثی ی ] (ع مص ) تباه کردن . فساد انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع َ صا ] (ع فعل ، اِ) صیغه ٔ ماضی از مصدر عَصْی که با در نظر گرفتن آیه ٔ کریمه ٔ «و عصی آدم ربه فغوی » (قرآن 121/20) یعنی آدم ابوالبشر بر خدای خود عصیان کرد و سرپیچی نمود پس گمراه شد، در فارسی بعنوان اسم بکار رفته است : زلف زمین در بر عالم فک...
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع َ صا / ع َ صَن ْ ] (ع مص ) به چوبدستی زدن . (از ناظم الاطباء). بشمشیر بزدن . (المصادر زوزنی ). عَصا. رجوع به عصا شود.
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع َ صی ی ] (ع ص ) نافرمان . (منتهی الارب ). بی فرمان . (زمخشری ). خروج کننده از اطاعت ومخالفت کننده با امر دیگری و عنادکننده . عاصی . عاص .عَصّاء. ج ، عَصیّون ، أعصیاء. (از اقرب الموارد).
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع َص ْی ْ ] (ع مص ) نافرمانی نمودن . (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خروج از طاعت و مخالفت کردن با امرکسی و عناد کردن . (از اقرب الموارد). از آن جمله است حدیث : «من لم یجب الدعوة فقد عصی »، که منظور دعوت عروسی و نکاح ...
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع ِ صی ی ] (ع اِ) ج عَصا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصا شود. || استخوانهای بال . (منتهی الارب ). استخوانها که در جناح و بال است . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح نجوم ) ذوذنبهایی بشکل عصا و مستقیم ، بخلاف ذوذنبهایی که ذنب آنها م...
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع ُ صی ی ] (ع اِ) ج ِ عَصا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عصا شود.
-
آثی
لغتنامه دهخدا
آثی . (ع ص ) سخن چین . نمام . عیب گوی .
-
اثی
لغتنامه دهخدا
اثی . [ اَث ْی ْ ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (تاج المصادر). سخن چینی و نمامی پیش سلطان یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری . غمز کردن . (زوزنی ). سعی . وشایة.
-
اصی
لغتنامه دهخدا
اصی . [ اَص ْی ْ ] (ع مص ) اصی کوهان ؛ نمودار شدن پیه آن . (از اقرب الموارد). بارمند شدن پیه کوهان . (منتهی الارب ).
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَ سا ] (ع مص ) مداوات . معالجه . دوا کردن . درمان . علاج . (مؤید الفضلاء). دارو بر جراحت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اندوه بردن . (زوزنی ). اندوهگن شدن بر. (منتهی الارب ). || اندوهگین کردن . || (اِ) اندوه .
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَ سی ی ] (ع ص ) مداواشده . دواکرده . معالجه پذیرفته . مأسوّ. (منتهی الارب ). || پژمان . (نصاب الصبیان ) (غیاث ).اندوهگین . (غیاث ). محزون . غمگین . || (اِ)اثر و نشان سرا. بقیه ای از خانه و متاع ردی ّخانه .
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَس ْی ْ ] (ع مص ) گوشت گذاشتن برای کسی : اسیت له . (منتهی الارب ).