کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسّین آستین بالا زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسین
لغتنامه دهخدا
اسین . [ ] (اِ) بیرونی در عیوب اصلی یاقوت گوید: «و منها غمامة صدفیة بیضاء متصلة به من جانب و یسمی الأسین ، فان لم یکن غائراً فیه ذهب به الحک ، و الا فلا حیلة فی الغائر.» (الجماهر بیرونی ص 38).
-
اسین
لغتنامه دهخدا
اسین . [ اِ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء ص 18 از مصنفات افلاطون «کتاب اسین » را یاد میکند. رجوع به اسخینس شود.
-
جستوجو در متن
-
بالا زدن
لغتنامه دهخدا
بالا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . برگرفتن . بالا گرفتن . || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن .- بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب . برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن . مَدّ آب . بالا آمدن آب . || فوران کردن و جستن آب و ا...
-
ورمالیدن
لغتنامه دهخدا
ورمالیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دامن بر میان زدن و پاچه ٔ ازار و آستین جامه را بالا کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || کنایه از گریختن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرار کردن . (ناظم الاطباء). چه ، دامن را بر میان زدن ، دویدن را آسان کند. (حا...
-
وارون زدن
لغتنامه دهخدا
وارون زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) وارونه زدن . سرنگون کردن . زیر و بالا کردن . (ناظم الاطباء).
-
برمالیدن
لغتنامه دهخدا
برمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن آستین و پاچه ٔ تنبان . (برهان ). بالا زدن آستین و پاچه ٔ تنبان از جهت ساختن کاری . (آنندراج ). بالا کردن آستین و بالا کردن پایچه ٔ تنبان برای شتاب رفتن . (غیاث ). برزدن . لوله کردن و نوردیدن سر آستین بسوی شا...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ صوت ، اِ) مخفف بامب . بامبه . بامچه . آوائی که از زدن کف دست گشاده بر سر کسی برآید. || ضربت و زخم با کف دست بر سر زدن . (یادداشت مؤلف ). ضربتی که با کف گشاده بر میان سر کسی زنند. (یادداشت مؤلف ). با دست بر سرکسی زدن . (فرهنگ نظام ): و در ...
-
آستین
لغتنامه دهخدا
آستین . (اِ)قسمتی از جامه که دست را پوشد از بن دوش تا بند دست . کُم ّ. (السامی فی الاسامی ). آستن . آستی : که آن شاه و لشکر بدین سو گذشت که از باد کژآستین تر نگشت . فردوسی .شد از کار ایشان دلش پر ز بیم بپوشید رخ به آستین گلیم . فردوسی .جهان سربه سر گ...
-
برنوشتن
لغتنامه دهخدا
برنوشتن . [ ب َ ن َ وَت َ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر + مصدر نوشتن ) نوردیدن . پیچیدن . تا کردن : فراشان به منزل اندرپیش وی [ عبداﷲ، در سفر حج ] همی شدندی و نمدها همی افکندی و چون بگذشتی باز برنوشتندی و باز پیش آوردندی تا همه ٔ راه همچنین برفت . (ترج...
-
توپ زدن
لغتنامه دهخدا
توپ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپ انداختن . (ناظم الاطباء). آتش کردن توپ . تیر انداختن با توپ . توپ درکردن . || به اصطلاح قماربازی ، بر روی دست حریف برخاستن در صورتی که دست خودش پست تر از دست حریف باشد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح قمار، بالا بردن مبلغ...
-
کله معلق زدن
لغتنامه دهخدا
کله معلق زدن .[ ک َل ْ ل َ / ل ِ م ُ ع َل ْ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سر رابر زمین گذاشتن و معلق زدن . (فرهنگ فارسی معین ). سربر زمین نهادن و پایها برافراشتن و به پشت بر زمین آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلق زدن . سر رابه زمین گذاشتن و پا را به ...
-
بشکردن
لغتنامه دهخدا
بشکردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص ) بشکریدن . شکریدن . شکردن . شکار کردن . شکار افکندن : جهانا ندانم چرا پروری چو پرورده ٔ خویش را بشکری . فردوسی .بفرمود تا پیش دریا برندمگر مرغ و ماهی ورا بشکرند. فردوسی . || به مجاز از پای درآوردن . درهم شکستن : شیر گوزن ...
-
بخجیریدن
لغتنامه دهخدا
بخجیریدن . [ ب َ دَ ] (مص ) از بالا به پائین غلْط خوردن . سرازیر شدن . چرخ زدن . غلطیدن . (از فرهنگ شعوری ). در آنندراج بخچیزیدن آمده است . رجوع به بخچیزیدن شود.
-
هیقعة
لغتنامه دهخدا
هیقعة. [ هََ ق َ ع َ ] (ع اِ صوت ) آواز رسیدن شمشیربر جای و حکایت آن آواز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بانگ زخم شمشیر. (مهذب الاسماء). || (مص ) زدن چیز خشک بر چیزی خشک یا زدن آهن از بالا تا آواز برآید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).