کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسغده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: آ، نا + سغده ، سخته یعنی سنجیده و وزن کرده ) نسنجیده و وزن ناکرده : خاطر عاطر تو غارت کردگنج آسغده ٔنهان قلم .مسعودسعد.
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته . آماده . سیجیده . بسیجیده : همی بایدْت رفت و راه دور است بسغده دار یکسر شغلها را. رودکی .نشاید درون نابسغده شدن نباید که نَتْوانْش بازآمدن . ابوشکور.که من مقدمه ٔ خویش را فرستادم بدانکه آمدنم را بسغده باشد کار. ...
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س ُ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: آ، نا + سُغده ، سوخته ) نیم سوز : ایستاده میان گرمابه همچو آسغده در میان تنور.معروفی .
-
واژههای مشابه
-
اسغده
لغتنامه دهخدا
اسغده . [ اَ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته و آماده و مهیا. (برهان ). آسغده . (مؤید الفضلاء). رجوع به آسغده شود.
-
واژههای همآوا
-
اسغده
لغتنامه دهخدا
اسغده . [ اَ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته و آماده و مهیا. (برهان ). آسغده . (مؤید الفضلاء). رجوع به آسغده شود.
-
جستوجو در متن
-
سغده
لغتنامه دهخدا
سغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) به معنی آسغده است که آماده و مهیا باشد. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به آسغده شود.
-
اسفد
لغتنامه دهخدا
اسفد. [ اَ ف َ ] (اِ) هیزم نیم سوخته . کذا فی المحمودی . (شعوری ). این کلمه مصحف اسغده و آسغده است .
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س ُ دَ ] (مص ) (از: آ، نا + سغدن ، سختن ) نیمه سوختن . رجوع به آسغده و بسغده و بسغدن شود.
-
آسفته
لغتنامه دهخدا
آسفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نیم سوز. نیم سوخته . و ظاهراً این کلمه تصحیف آسغده است .
-
ناآسغده
لغتنامه دهخدا
ناآسغده . [ س َدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آسغده . ناساخته . نابسیجیده . غیر مهیا. || فراهم نشده . پراکنده .
-
اسغدیدن
لغتنامه دهخدا
اسغدیدن . [ اَ س َ دی دَ ] (مص ) مصدر اسغده است به معنی ساختن و پرداختن و آماده و مهیا کردن . (برهان ).
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س َ دَ ] (مص )(از: آ، نا + سغدن ، سختن یعنی سنجیدن ) ناسختن . ناسنجیدن . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.