کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آستین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
استین
لغتنامه دهخدا
استین . [ اَ ] (اِ) آستین : جبرئیلی را بر استین بسته ای پرّو بالش را بصد جا شسته ای .مولوی .
-
استین
لغتنامه دهخدا
استین . [ اِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به اشتاین شود.
-
استین
لغتنامه دهخدا
استین . [ اِ ی ِ ] (اِخ ) خاندان مشهور طابع و کتابفروش و محقق فرانسوی . مشهورترین افراد این خاندان از این قرارند: رُبِر، مولد پاریس . او راست : گنجینه ٔ زبان لاتین . وی پدر لغویین فرانسه است . (1503 - 1559 م .). || پسر وی هانری دوم ، مولد پاریس . او ...
-
استین
لغتنامه دهخدا
استین . [ اُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به اُسِت و آس شود.
-
اسطین
لغتنامه دهخدا
اسطین . [ ] (اِخ ) پدر تاذری بن اسطین نصرانی که کاتب اسحاق بن قبیصه حاکم هشام بن عبدالملک بود. (کتاب الوزراء و الکتاب ص 38).
-
جستوجو در متن
-
کاتبی
لغتنامه دهخدا
کاتبی . [ ت ِ ] (اِ) نوعی از جامه که آستین آن کوتاه باشد و نیمه ٔ آستین و زنجیره از آن است . (آنندراج ). نوعی از جامه ٔ آستین کوتاه . (ناظم الاطباء).
-
ینگ
لغتنامه دهخدا
ینگ . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) آستین . (برهان ).
-
شنل
لغتنامه دهخدا
شنل . [ ش ِ ن ِ ] (روسی ، اِ) یک قسم لباس سینه باز بی آستین که روی لباسها پوشند. (ناظم الاطباء). پوشاک گشاد بدون آستین که روی دوش اندازند. (فرهنگ فارسی معین ). قبامانندی بی آستین با دامن فراخ و گریبانی چسبان که روی جامه ها پوشند و به طیلسان مانندگی د...
-
فراخ دست
لغتنامه دهخدا
فراخ دست . [ ف َ دَ ] (ص مرکب ) فراخ آستین . جوانمرد. بخشنده . (برهان ). توانگر. (یادداشت بخط مؤلف ). فراخ آستین . صاحب ثروت . دولتمند. (آنندراج ). رجوع به فراخ آستین شود. || فراخ دامن . (آنندراج ). رجوع به فراخ دامن شود. || صاحب همت . (برهان ) (انج...
-
فشانان
لغتنامه دهخدا
فشانان . [ ف َ / ف ِ ] (نف ) در حال فشاندن : رخ باغ بد ز ابر شسته به نم فشانان ز گل شاخ بر سر درم . اسدی .- آستین فشانان ؛ بی اعتنا : شکرفروش مصری حال مگس چه داند؟این دست شوق بر سر وآن آستین فشانان . سعدی .رجوع به ترکیب های کلمه ٔ آستین شود.
-
اردان
لغتنامه دهخدا
اردان . [ اِ ] (ع مص ) همیشه بودن ، چنانکه تب و غیر آن . اردان حُمّی ̍؛ پیوسته شدن تب . (تاج المصادربیهقی ). ثابت و برقرار ماندن تب . (منتهی الارب ). || اردان قمیص ؛ رُدن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن . (منتهی الارب ). آستین کردن جامه را. طرا...
-
اردان
لغتنامه دهخدا
اردان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُدن . تیریزها. بن های آستین .
-
نفاجة
لغتنامه دهخدا
نفاجة. [ ن ِ ج َ ] (ع اِ) پارچه ٔ چهارگوشه که به آستین دوزند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رقعه ٔ مربعه زیر آستین . (غیاث اللغات ) (ازمتن اللغة). و این معمول عرب است . (غیاث اللغات ).
-
فراخ بال
لغتنامه دهخدا
فراخ بال . [ ف َ ] (ص مرکب ) دست باز. کریم و بخشنده . فراخ آستین : فراخبال کند عدل تنگ قافیه راچنانکه چرخ ردیف دوام او زیبد. خاقانی .رجوع به فراخ آستین شود.