کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آستیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آستیم
لغتنامه دهخدا
آستیم . (اِ) چرک . ریم . ستیم . هَو. سیم در جراحت . || آستین . || دهان ظروف و اوانی . (برهان ). || اَستر یا آستر. (فرهنگ محمد هندوشاه از شعوری ).
-
واژههای مشابه
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اَ ] (اِ) آستین . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (سروری ) (رشیدی ) (برهان ) : خیز و پیش آر از آن می خوشبوی زود بگشای خیک را استیم . خسروی .رجوع به آستین شود. || در نسخه ٔ ابوحفص به معنی دهن ظروف آمده و بهمین بیت متمسک شده . (سروری )(رشیدی ). دهان...
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اَ /َ-َس ْ ] (فعل ) َ-َستیم . هستیم . رفتستیم . گفتستیم .
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اِ ] (اِ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ ا...
-
واژههای همآوا
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اَ ] (اِ) آستین . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (سروری ) (رشیدی ) (برهان ) : خیز و پیش آر از آن می خوشبوی زود بگشای خیک را استیم . خسروی .رجوع به آستین شود. || در نسخه ٔ ابوحفص به معنی دهن ظروف آمده و بهمین بیت متمسک شده . (سروری )(رشیدی ). دهان...
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اَ /َ-َس ْ ] (فعل ) َ-َستیم . هستیم . رفتستیم . گفتستیم .
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اِ ] (اِ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ ا...
-
جستوجو در متن
-
اشتیم
لغتنامه دهخدا
اشتیم . [ اَ ] (اِ) چرک و ریمی را گویند که در جراحت باشد. (برهان ). استیم . و رجوع به استیم شود.
-
استیمان
لغتنامه دهخدا
استیمان .[ اَ / َ-َس ْ ] (فعل ) َ-َستیمان . صیغه ٔ متکلم معالغیر. هستیمان . استیم . رجوع به استیم شود : ما کار زمانه نیک دیدستیمان از کار زمانه زآن بریدستیمان .؟
-
اشتم
لغتنامه دهخدا
اشتم . [ اِ ت ِ ] (اِ) چرک خونی که از زخم پالاید. (ناظم الاطباء). این کلمه در برهان نیست و شاید مخفف استیم و اشتیم باشد. رجوع به اشتیم شود.
-
استن
لغتنامه دهخدا
استن . [ اَ ت َ ] (مص ) هستن . مصدر مفروض که زمان حال آن صرف شود اینچنین : استم ، استی ، است ، استیم ، استید، استند. و گاه بجای آنها: ام ، ای ، است ، ایم ، اید، اند بکار برند. و نیز مشتقات این مصدر در آخر صیغ از ماضی مطلق درآید: ستم .
-
ستیم
لغتنامه دهخدا
ستیم . [ س ِ ] (اِ) خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود، تا نشتر نزنند بر نیاید. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). جراحتی بود که سر او فراهم آمده باشد و خون در وی ریم شده و چون نیشتر بر آن زنند آن را نیز بگشایند. (اوبهی ) : گفت فردا نشتر آرم پیش...