کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسته
لغتنامه دهخدا
آسته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) هسته . اَسته . هستو. خسته .
-
واژههای مشابه
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اَ ت َ / ت ِ ] (اِ) (از پهلوی است ، جسم . بدن .تن . استخوان ) دانه ٔ خرما و شفتالو و زردآلو و امثال آن . (برهان ). تخم بعض میوه ها مانند تخم شفتالو و زردالو و خرما و امثال آن . (جهانگیری ). تخم خرما و مانند آن مثل کنار و شفتالو. (غیاث ). هست...
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اَ ت َه ْ ] (ع ص ) بزرگ دبر. کلان سرین . عظیم الاست . مؤنث : سَتْهاء. (منتهی الارب ). ج سُتْه ، سُتهان .
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اِ / اُ ت ُه ْ ] (ص ) مخفف استوه . ملول . بتنگ آمده . (برهان ) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مترب . منجیک ترمدی .|| مانده شده . (برهان ).
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) شهری در خطه ٔ وندیک شمال ایتالیا، در ایالت پادو، در 23 هزارگزی جنوب غربی شهر پادوی ، و کارخانه های چینی سازی و ظروف سازی ، و کلیسای زیبا و یک کاخ باستانی دارد.
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اِ ت ِه ْ ] (اِمص ) سِتِه ْ. ستیزه . لجاج . (برهان ) (مؤید الفضلاء).
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اِت ِ ] (اِخ ) (خاندان ...) یکی از خاندانهای باستانی از نژاد آلبرت دوم که از جانب سلاطین کارلوونژی به پرنسی تسکان منصوب شده بود. مرکز افراد این خاندان شهر استه بود. و شعب بسیاری از آن منشعب شده است . خاندان «برونسویک » انگلستان یکی از شعب خا...
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اُ ت َ / ت ِ ] (اِ) کفل . سرین . (برهان ).
-
آب استه
لغتنامه دهخدا
آب استه . [ ] ( ) و اندر نواحی وی [ قصبه ٔ پریم در جبل قارن ] چشمه های آبست که بیک سال اندر، چندین بار بیشترین مردم این ناحیت بدانجا شوند، آب استه با نبید و رود و سرود و پای کوفتن و آنجا حاجتها خواهند از خدای و آن را چون تعبدی دارند و باران خواهند بو...
-
باغ استه
لغتنامه دهخدا
باغ استه . [ ] (اِخ ) از دیههای الجبل . (تاریخ قم ص 136).
-
بینی استه
لغتنامه دهخدا
بینی استه . [ اَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) استه ٔ بینی . استخوان بینی . استخوان مخصوص بینی و آن استخوانیست زوج در فوق و قدام و جوف بینی واقع و متمم آن است و دارای دو سطح و چهار کنار است .(جواهرالتشریح میرزا علی ص 81). رجوع به بینی شود.
-
واژههای همآوا
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اَ ت َ / ت ِ ] (اِ) (از پهلوی است ، جسم . بدن .تن . استخوان ) دانه ٔ خرما و شفتالو و زردآلو و امثال آن . (برهان ). تخم بعض میوه ها مانند تخم شفتالو و زردالو و خرما و امثال آن . (جهانگیری ). تخم خرما و مانند آن مثل کنار و شفتالو. (غیاث ). هست...
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اَ ت َه ْ ] (ع ص ) بزرگ دبر. کلان سرین . عظیم الاست . مؤنث : سَتْهاء. (منتهی الارب ). ج سُتْه ، سُتهان .