کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسای
لغتنامه دهخدا
آسای . (نف مرخم ) رجوع به آسا شود.
-
واژههای مشابه
-
تن آسای
لغتنامه دهخدا
تن آسای . [ ت َ ] (نف مرکب ) تن آسا. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تن آسائی آرد: آنکه تن وی معبود وی باشد : نیست با دیده ٔ بیدار تن آسایان رابا شکر خواب فراغت شکرآبی که مراست .صائب (از آنندراج ).رجوع به تن آسا شود.
-
روان آسای
لغتنامه دهخدا
روان آسای . [ رَ ] (نف مرکب ) آساینده ٔ روان . آسایش دهنده ٔ روح . دلگشا. روح انگیز : مقامی دلگشای روان آسای چون بهشت . (گلستان ).
-
واژههای همآوا
-
اسعی
لغتنامه دهخدا
اسعی . [ اَ عا ] (اِخ ) موضعی است بیمن . (منتهی الارب ).
-
اسعی
لغتنامه دهخدا
اسعی . [ اَ عا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سعی . ساعی تر. کوشاتر. کوشنده تر.- امثال :اسعی من رِجْل ؛ قال حمزة لاادری اَ رجل الانسان یراد بها ام رجل الجراد، قلت اکثرالحیوانات یسعی علی الرجل فلایبعد ان یراد به رجل الانسان و غیره التی یسعی علیها. (مجمع ...
-
جستوجو در متن
-
فیلسای
لغتنامه دهخدا
فیلسای . (ص مرکب ) پیلسای . (فرهنگ فارسی معین ).پیل آسای . پیلسا. پیل سان . پیل روش . بزرگ و نیرومند.
-
غول آسا
لغتنامه دهخدا
غول آسا. (ص مرکب ) بسیار بزرگ و معظم . آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد. غول پیکر. دیومانند. رجوع به غول شود: کارخانه ٔ غول آسای ذوب فلزات .
-
طبریمون
لغتنامه دهخدا
طبریمون . [ طَ ] (اِخ ) (رمون : رحیم و مشفق ) پدر بن هدد، اولین پادشاه شام که معاصر آسای پادشاه یهودا بود (کتاب اول پادشاهان فصل 15؛ آیه ٔ 18). (قاموس کتاب مقدس ).
-
آسا
لغتنامه دهخدا
آسا. (نف مرخم ) مخفف آسای . آسایش دهنده . آسایش گیرنده :تن آسا. جان آسا. دل آسا. روان آسا. کم آسا : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبکیاب و آسان رو و تیزپوی . اسدی .|| آراینده یا آسایش دهنده : در گه کین معرکه آرای رزم در دم عیش انجمن آسای بزم . کاتبی .
-
تن آسا
لغتنامه دهخدا
تن آسا. [ ت َ ] (ص مرکب ) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج . (انجمن آرا) (آنندراج ). تن آسا و تن آسای ، کسی که همیشه خویشتن را پرورش می دهد و نوازش می کند. (ناظم الاطباء). تن آساینده . تن پرور. آسایش خواه : در اوهرکه گویی تن آساتر اس...
-
تن پرست
لغتنامه دهخدا
تن پرست . [ تَم ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) تن پرور و کاهل و بیکارو بیعار و کسی که به ناز و نعمت خود را پروراند. (ناظم الاطباء). تن پرور. تن آسای . (آنندراج ) : آنچه میدانند ماتم تن پرستان شورهاست دار نخل دیگران ورایت منصور ماست . صائب (ازآنندراج ).|| شهوت...
-
نصال
لغتنامه دهخدا
نصال . [ ن ِ ] (ع اِ) پیکان ها. (غیاث اللغات ). ج ِنصل . رجوع به نَصْل شود : و شیاطین ملاحده به نصال شهب آسای متجنده بسیار سوخته گشتند. (جهانگشای جوینی ). || فارسیان به معنی مفرد [ : پیکان تیر ] استعمال کنند. (از آنندراج ) : آزمایش را گر تیر تو بر پی...