کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسانبَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آسان
لغتنامه دهخدا
آسان . (اِ) در بعض فرهنگها به معنی بنیان آمده است چنانکه آسال را نیز به همین معنی آورده اند و آن اشتباهی است که از غلط خواندن بیت ابوشکور دست داده است . رجوع به آسال و آسان فکن شود.
-
آسان
لغتنامه دهخدا
آسان . (ص ، ق ) خوار. سهل . هَین . یَسیر. اَهوَن . مُیسر. میسور. مقابل دشوار، سخت ، صعب ، دشخوار، مشکل . نض : بدان آنگهی زال اندیشه کردوز اندیشه آسانترش گشت درد. فردوسی .ندیدم جهاندار بخشنده ای بگاه و کیان بر درخشنده ای همی این سخن بر دل آسان نبودجز ...
-
آسان
لغتنامه دهخدا
آسان . (ع اِ)ج ِ اُسُن . شمائل . اخلاق . || ج ِ اُسُن ، به معنی بقیه ٔ پیه . || رشته های رسن و دوال .
-
اسان
لغتنامه دهخدا
اسان . [ ] (اِخ ) طسوجی از طساسیج تستر است . (ابن الندیم ).
-
کار بر کسی آسان کردن
لغتنامه دهخدا
کار بر کسی آسان کردن . [ ب َ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسهیل امر بر وی . آسان نمودن امری بر او : غفلت ما کار بر ابلیس آسان کرده است صیدبندان را مدد از صید غافل میرسد.صائب (از آنندراج ).
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َ ] (حروف اضافه ، اِ) بلندی . (ناظم الاطباء). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). بالای . زبر. روی . سر. (ناظم الاطباء). مقابل فرود. مقابل پایین . (برهان ). مقابل زیر. بر برای استعلاست و بر زبر و بر بالای و بر روی و امثال آن غلط نباشد و قد...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َ ] (نف مرخم ) مخفف برنده . (از آنندراج ). بَرَنده وهمیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء). ترکیب ها:- انده بر . بادبر. باربر. پیامبر. پیغامبر. پیغمبر. تیماربر. دلبر. راهبر. رهبر. رنج بر. ستم بر. عروس حمام بر. فرمانبر، نامه بر. هوش ب...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َرر ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َرر ] (ع مص ) راستگو شدن در سوگند. || (اِ مص ) راستی . سوگند. (منتهی الارب ). || (ص ) مهربان . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (اقرب الموارد)... || راستگوی . || بسیارخیر. ج ، ابرار. || فرمانبردار مادر و پدر. (منتهی الارب ). || نیکوکار...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َرر ] (ع اِ) دشت . مقابل بحر. (منتهی الارب ). زمین خشک . (از اقرب الموارد). زمین خشک و بیابان . ج ، بُرور. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خشکی : نشان تو نایافته شهریارانه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر. فرخی .از برکت این نور بر او خواند قران را...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ِرر ] (ع مص ) راست گفتن . (اقرب الموارد). برارة. (اقرب الموارد). || راستگو شدن در سوگند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برور. (اقرب الموارد). || راست شدن سوگند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُ ] (اِ) گروه . طایفه . دسته . (در لهجه ٔ بختیاری ).- یک بر ؛ در تداول یک گروه کثیر. یک دسته ٔ بزرگ و در آن نفرت و کراهت هست و چون دشنام و نفرینی است . (یادداشت مؤلف ).
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُ ] (نف مرخم ) بُرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود مانندچوب بر و ناخن بر. (ناظم الاطباء). در آخر بعضی اسماء درآید صفت مرکب سازد. و رجوع به ترکیبهای زیر شود:- آهن بر ؛ برنده ٔ آهن . قطعکننده ٔ آهن خواه انسان یا آلتی چون اره ٔ آهن بری .- آه...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُرر ] (ع اِ) گندم . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). برة یکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، ابرار. (منتهی الارب ) : به بر و شات مرا بر و مکرمت فرمای که این ز حیوان نیکوترین و آن ز نب...
-
آسان فکن
لغتنامه دهخدا
آسان فکن . [ ف َ / ف ِ ک َ ] (نف مرکب / ن مف مرکب ) که زود تن دردهد. که منعی پیش نیارد. زودهِل . سست هِل : زنی آسان فکن ؛ غیراَبیّه . غیرمنعه : ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسان فکن . ابوشکور (از فرهنگ اسدی و فرهنگ شعوری ).رجوع به سست هِل...