کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آرغدن
لغتنامه دهخدا
آرغدن . [ رُ دَ ] (مص ) آشفتن . بخشم رفتن . || حریص شدن . حرص آوردن . شرهمند گشتن . آزور گردیدن .
-
محبر
لغتنامه دهخدا
محبر. [ م ُ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام اسب ضراربن ازور که قاتل مالک بن نویره است . (منتهی الارب ).
-
حرص آوری
لغتنامه دهخدا
حرص آوری . [ ح ِ وَ ] (حامص مرکب ) آزور شدن . حریص شدن : بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری .مولوی .
-
حرص
لغتنامه دهخدا
حرص . [ ح ِ ] (ع مص ) آزور شدن . (ترجمان عادل بن علی ). ولع. وُلوع . طَمْع. طَمَع. طماع . طماعیة. تطمع. شح ّ. شره . حریصی کردن . (تاج المصادر). آزور کردن . (دهار). تَعْص . بَهَج . استشراء. اِعْوال . اِعالة. فَغَم . هَلَع. لَوَع . تَلَهْجُم . طَزَع . ...
-
زور
لغتنامه دهخدا
زور.(ع ص ، اِ) ج ِ ازور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِزوراء. (ناظم الاطباء). رجوع به مفردهای کلمه شود.
-
زوراء
لغتنامه دهخدا
زوراء. [ زَ ] (ع ص ) مؤنث ازور. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یعنی آنکه یک جانب سینه ٔ وی برآمده و جانب دیگر درآمده باشد. ج ، زور. (ناظم الاطباء). مایل و کج . (از معجم البلدان ).
-
آرغده
لغتنامه دهخدا
آرغده . [ رَ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) حریص . آزور. شَرَهمند : آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک پرورده ٔ مکارم اخلاق تو منم . منوچهری .|| مستی که باز طالب شراب باشد.
-
ازر
لغتنامه دهخدا
ازر. [ اَ ] (ع مص ) احاطه . احاطه کردن . || اعانت . (آنندراج ). یاری کردن . معاونت . || نیرومند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) قوّت . || ضعف . ناتوانی . || پشت . (مهذب الاسماء). ظهر. ج ، اُزور. (مهذب الاسماء).قوله تعالی : اشدد به ازری (قرآن 31/...
-
حوانی
لغتنامه دهخدا
حوانی . [ ح َ ] (ع اِ) درازترین همه ٔ استخوانهای پهلو. (از منتهی الارب ). دنده های طویل و دراز. (ناظم الاطباء). || ج ِ حانیه ، به معنی می و می فروش : فللّه عهد لا اخیس بعهده لئن فرجت ان لا ازور الحوانیا.ابومحجن ثقفی .
-
شحاح
لغتنامه دهخدا
شحاح . [ ش َ ] (ع ص ) زفت . آزمند. (منتهی الارب ). بخیل . حریص . (اقرب الموارد). آزمند. آزور.- ارض شحاح ؛ زمین که بی باران بسیار روان نگردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- || زمین نرم . (مهذب الاسماء).- ابل شحاح ؛ شتران کم شیر. (منتهی الارب ...
-
ازوران
لغتنامه دهخدا
ازوران . [ اَ وَ] (اِخ ) (بصیغه ٔ تثنیه ٔ ازور بمعنی مائل ) اَزْوَرَین . روضةالازورین نام باغی است . مزاحم العقیلی راست :فلیت لیالینا بطخفة فاللوی رجعن و ایّاماً قصاراً بمأسل فان تُؤثری بالودّ مولاک لااءَقُل ْأسأت و ان تستبدلی اتبدّل عذاری لم یأ...
-
بشکولیدن
لغتنامه دهخدا
بشکولیدن . [ ب َ / ب ِ دَ ] (مص ). حریص بودن در کارها. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از سروری ) (مؤید الفضلاء). آزور بودن در کارها . رجوع به شعوری ج 1 ورق 186 شود. || جلدی و چابکی نمودن . (برهان ) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء). جلدی نمودن . (سروری ). چا...
-
رغیب
لغتنامه دهخدا
رغیب . [ رَ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). پرخوار. اکول . اکال . || شتر بسیارشیر بسیارنفع. ج ،رِغاب . || حریص و آزمند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آزمند. آزور. حریص . طامع. طماع . (یادداشت مؤلف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی محمد الیزیدی مکنی به ابوجعفر. حافظ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق گوید: احمدبن محمدبن یحیی بن المبارک بن المغیرة ابوجعفر العدوی النحوی که پدر وی معروف به یزیدیست از ندماء مأمون بود وبا وی به دمشق شد و از آنجا بغزای ...
-
حریص
لغتنامه دهخدا
حریص . [ ح َ ] (ع ص ) آنکه فزونی طلبد. آنکه زیادتی خواهد. آزمند. آزوَر. (دهار). آزور. آزپرور. آزآور. شره . آزناک . آزدار. زیادت جوی . زیادت طلب . شحشح . شحشاح . شحشحان . شحیح . طامع. طسع. طسیع. طمع. هقع. طماع . طمعکار. ولوع . مولع. (دهار). حلس . نهیم...