کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزمون غوطهوری متناوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیک آزمون
لغتنامه دهخدا
نیک آزمون . (ص مرکب ) نیک آزموده . مورد اعتماد و منتخب : به هر دوری که می خوردی طرب کردن فزون بایدموافق دوستان یک دل همه نیک آزمون باید.منوچهری .
-
سنگ آزمون
لغتنامه دهخدا
سنگ آزمون . [ س َ ] (ص مرکب ) همان سنگ آزما است : بدان آهن که او سنگ آزمون کردتواند بیستون را بیستون کرد. نظامی .رجوع به سنگ آزما شود.
-
جستوجو در متن
-
درزنا
لغتنامه دهخدا
درزنا. [ دَ زَ ] (اِ) غوطه وری و آغشتگی . || رنگ ریزی . (ناظم الاطباء).
-
باخویش
لغتنامه دهخدا
باخویش . [ خوی / خی ] (اِ مرکب ) سر بآب فروبردن و غوطه خوردن باشد. (برهان ). غوطه وری . || تنهائی . (برهان ). و بمعنی تنهائی و بخود مشغول بودن آمده و ضد بی خویش است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
ناغوش
لغتنامه دهخدا
ناغوش . (اِ) چیزی را به آب فروبردن . (برهان قاطع). || سر به آب فروبردن مردم و مرغ . (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). سر به آب فروبردن و غوطه خوردن . (برهان ). غوته خوردن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سر به آب فروبردن بود از مردم و مرغ را نیز گویند. (ح...
-
متغاطس
لغتنامه دهخدا
متغاطس . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) غفلت ورزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غافل و بی فکر و بی خیال . (ناظم الاطباء). || مشغول به غوطه وری همدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغاطس شود.
-
تبحر
لغتنامه دهخدا
تبحر. [ ت َ ب َح ْ ح ُ ] (ع مص ) دور درشدن در علم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تبقر. (زوزنی ). دریا شدن در علم . (دهار). بسیارعلم شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). علوم بسیار دانستن . (فرهنگ نظام ). تبحر در علم ؛ بسیارعلم گردیدن . (از منتهی الارب ...
-
تیغ
لغتنامه دهخدا
تیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطباء). هر آلت که تیزی دارد بریدن و شکافتن را چون کاردو شمشیر و امثال آن . (از یادداشتهای مرحو...