کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزمون ب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیک آزمون
لغتنامه دهخدا
نیک آزمون . (ص مرکب ) نیک آزموده . مورد اعتماد و منتخب : به هر دوری که می خوردی طرب کردن فزون بایدموافق دوستان یک دل همه نیک آزمون باید.منوچهری .
-
سنگ آزمون
لغتنامه دهخدا
سنگ آزمون . [ س َ ] (ص مرکب ) همان سنگ آزما است : بدان آهن که او سنگ آزمون کردتواند بیستون را بیستون کرد. نظامی .رجوع به سنگ آزما شود.
-
جستوجو در متن
-
بدآزمون
لغتنامه دهخدا
بدآزمون . [ ب َ / ب َ زِ ] (ص مرکب ) چیزی که آزمایش آن نتیجه ٔ بدی می دهد : انده ارچه بدآزمون تیریست صبر تن دار نیک خفتانیست . مسعودسعد.و رجوع به آزمون شود.
-
بخت آزمایی
لغتنامه دهخدا
بخت آزمایی . [ ب َ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) بخت آزمائی . آزمودن بخت . (آنندراج ). امتحان بخت . امتحان و آزمایش بخت و اقبال کسی . (ناظم الاطباء). اقبال و طالع خویش به آزمون درآوردن : که برخیز و بخت آزمایی بکن هلاک چنان اژدهایی بکن . نظامی . || لاتار آزم...
-
برگراییدن
لغتنامه دهخدا
برگراییدن . [ ب َ گ َ / گ ِ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی بدست برای آزمودن سنگینی و سبکی آن . رَزَن . (از تاج المصادر بیهقی ). امتحان کردن . آزمودن : چو این بار آید سوی ما به جنگ ورا برگرایم ببینمْش سنگ . فردوسی .بفرمود کآن خواسته برگرای نگه کن چه بای...
-
طبری
لغتنامه دهخدا
طبری . [ طَ ب َ ] (اِخ ) (الَ ...) علی بن سهل بن ربن الطبری . کنیت وی ابوالحسن است . ابن الندیم بغدادی کاتب نام وی را علی بن ربل ضبط کرده و گفته است : او کاتب مازیاربن قارن بود، به دست معتصم عباسی قبول اسلام کرد و بدین وسیله نزد وی قرب و منزلتی یافت ...
-
پیشانی
لغتنامه دهخدا
پیشانی . (اِ مرکب ) جزء فوقانی رخسار میان رستنگاه موی و ابروان . بنچه . ناصیه . جبهه . (دهار) (منتهی الارب ).جبین . (زمخشری ). پیچه . چماچم . (برهان ). چکاد. صلایه .کشه . ذؤابه . لطاة. مقدمه . مسجد. رمة. (منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: این کلمه مر...
-
چند
لغتنامه دهخدا
چند. [ چ َ ] (عدد مبهم ، ق مقدار) مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده و غیرمعین . (برهان ). عدد غیرمعین . (رشیدی ). مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده . (انجمن آرا) (آنندراج ). عدد مجهول از سه تا نه ...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فردوسی .چیزها خواستی پنهان چنانکه ... کس خبر نداشت . (تاریخ بیهقی...
-
را
لغتنامه دهخدا
را. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ماقبل خود آید؛ چنانکه در این قول :«زید بکر را زد.» و صاحب غیاث اللغات و سایر فرهنگهای پارسی ...