کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزمند
لغتنامه دهخدا
آزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) حریص . مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور.صاحب آز. آزناک . طمعکار. پرخواه . ولوع : حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمندگر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر. سوزنی .- امثال :آزمند هماره نیازمند است .
-
جستوجو در متن
-
شره ناک
لغتنامه دهخدا
شره ناک . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . رجوع به آزمند و شره شود.
-
شرهان
لغتنامه دهخدا
شرهان . [ ش َ ](ع ص ) آزمند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شَرِه . آزمند و حریص . (ناظم الاطباء). رجوع به شره شود.
-
عمص
لغتنامه دهخدا
عمص . [ ع َ م ِ ] (ع ص ) آزمند ترشی . (منتهی الارب ). آزمند و حریص در خوردن چیز ترش مزه . (از اقرب الموارد).
-
ودیق
لغتنامه دهخدا
ودیق . [وَ ] (ع ص ) فرس ودیق ؛ اسب ماده ٔ آزمند نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مادیان آزمند گشن . (ناظم الاطباء).- اتان ودیق ؛ماده خر آزمند گشن . (ناظم الاطباء).
-
شره
لغتنامه دهخدا
شره . [ ش َ رِه ْ ] (ع ص ) آزمند. (منتهی الارب ). شرهان . آزمند و حریص . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حریص . (آنندراج ). آزمند. آزناک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرهان شود.
-
آزناک
لغتنامه دهخدا
آزناک . (ص مرکب ) شَرِه ْ. حریص . آزمند.
-
احتراص
لغتنامه دهخدا
احتراص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آزمند شدن . || کوشش کردن .
-
هلع
لغتنامه دهخدا
هلع. [ هَُ ل َ ] (ع ص ) نیک آزمند: ذئب هلع بلع؛ گرگ نیک آزمند فروخورنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ولوع
لغتنامه دهخدا
ولوع . [ وَ ] (ع مص ) آزمند شدن .حریص و آزمند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) آزمندی . میل شدید : همیشه عادت او را به نیکویی است ولوع چنانکه همت او را به برتری آهنگ . فرخی .|| (ص ) آزمند. (منتهی الارب ). شدیدالتعلق . (اقرب الموارد)...
-
ظؤری
لغتنامه دهخدا
ظؤری . [ ظُءْ را ] (ع ص ) گاو ماده ٔ آزمند گشن .
-
نفعپرست
لغتنامه دهخدا
نفعپرست . [ ن َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) سودجو. سودطلب . آزمند. طماع .
-
هقع
لغتنامه دهخدا
هقع. [ هََ ق ِ ] (ع ص ) آزمند و حریص . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
آزدار
لغتنامه دهخدا
آزدار. (نف مرکب ) آزمند. آزور. ولوع . حریص . مولع.