کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزاد کرد از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ازاد
لغتنامه دهخدا
ازاد. [ اَ ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین : و بها [ بالسافیة ] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق . (نخبة الدهر دمشقی ص 213).
-
علی آزاد
لغتنامه دهخدا
علی آزاد. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (غلام ...) ابن نوح حسینی واسطی بلگرامی هندی حنفی . رجوع به غلام علی آزاد شود.
-
هستی آزاد
لغتنامه دهخدا
هستی آزاد. [ هََ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) وجود مطلق . (آنندراج ). رجوع به هستی شود.
-
تن آزاد
لغتنامه دهخدا
تن آزاد. [ ت َ ](ص مرکب ) آسوده . آرام . تندرست . تناسان : جاودان شاد و تن آزاد ز یادآن نکوخوی پسندیده سیر.فرخی .
-
نجم آزاد
لغتنامه دهخدا
نجم آزاد. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) اسم نفس فلک مشتری است . (انجمن آرا).
-
حسین آزاد
لغتنامه دهخدا
حسین آزاد. [ ح ُ س ِ ن ِ ] (اِخ ) دهلوی (محمد...) ملقب به شمس العلماء. درگذشته ٔ 1330 هَ . ق . او راست : «آب حیات » که تذکره ٔ شعرای هند است . (ذریعه ج 1 ص 1 و ج 10 ص 111).
-
جستوجو در متن
-
مسمغان
لغتنامه دهخدا
مسمغان . [ م َ م ُ ] (اِخ ) لقب ارمائیل وزیر ضحاک . این لقب را فریدون به وی داد. (از التفهیم ص 258) : و ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی ...پس افریدون او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد، یعنی مه مغان . (از...
-
ابوفکیهه
لغتنامه دهخدا
ابوفکیهه .[ اَ ف ُ ک َ هََ ] (اِخ ) افلح یا یسار. مولی بنی عبدالدار و بعضی ازدی گفته اند. او غلام صفوان بن امیّه بود. در مکّه مسلمانی گرفت و مشرکین وی را آزار و شکنجه میکردند. ابوبکر صدیق او را از صفوان بخرید و آزاد کرد و در هجرت ثانیه بحبشه شد و با ...
-
الهی قندهاری
لغتنامه دهخدا
الهی قندهاری . [ اِ لا ی ِ ق َ ] (اِخ ) شاعر عهد بابرشاه . این بیت از اوست :ماه عید ابرو نمودو خاطرم را شاد کردشکر ﷲ کز غم سی روزه ام آزاد کرد. (از تذکره ٔ روز روشن ص 66).و رجوع به الذریعة ذیل دیوان الهی قندهاری و فرهنگ سخنوران شود.
-
عبیدا
لغتنامه دهخدا
عبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حر الجعفی . مردی شجاع و در شرف ، صلاح و فضل از بزرگان قوم خود بود. وی از اصحاب عثمان بن عفان است . پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود پس ازقتل علی (ع ) بکوفه رفت و در فاجعه ٔ حسین بن علی (ع...
-
شاس
لغتنامه دهخدا
شاس . (اِخ ) ابن عقیلة. وی از بنی تمیم و برادر علقمه ٔ شاعر و از اصحاب منذربن ماء السماء است و حارث بن ابی شمر چون منذر را کشت وی را اسیر ساخت و سپس هنگام جستجوی علقمه او را آزاد کرد. (المنجد).
-
ایهود
لغتنامه دهخدا
ایهود. (اِخ )مردی که عجلون ، شاه موآب را کشت ، و بنی اسرائیل را از سلطه ٔ موآبیان آزاد کرد. وی سپس یکی از قضاة بنی اسرائیل شد. (داوران 3:12-30) (دائرةالمعارف فارسی ).
-
رسته کردن
لغتنامه دهخدا
رسته کردن . [ رَ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصفیف . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رَسته در معنی صف شود. || رها ساختن . رهایی دادن . نجات دادن . خلاص کردن . آزاد ساختن : ترا ایزد از دست او رسته کردببخشود رای تو پیوسته کرد. فردوسی .و رجوع به رَستِ...
-
ابوحفص خوزی
لغتنامه دهخدا
ابوحفص خوزی . [ اَ ح َ ص ِ ] (اِخ ) خلف شیخ عبداﷲ یقظان معاصر شیخ ابوسعید ابی الخیر. گویند او دویست بنده آزاد کرد و در هفتادسالگی به سال 472 هَ . ق . درگذشت . رباعی ذیل از اوست :از بسکه بدیدم ز وصال تو فراق جویای فراق گشتم اندر آفاق اکنون که بمن فراق...