کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزادوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزادوار
لغتنامه دهخدا
آزادوار. [ زادْ ] (اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی : صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدردبلبل راغی براغ اندر همی نالد بزاراین زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار. منوچهری .دستانهای چنگش سبزه بهار باشدنوروز کیقبادی وآزادوار...
-
آزادوار
لغتنامه دهخدا
آزادوار. [ زادْ ] (اِخ ) شهرکی است [ از خراسان بنواحی اسفراین ] اندر میان بیابان و بانعمت و بر راه گرگان . (حدودالعالم ). و میوه خاصه انگور آن بخوبی مشهور است و یاقوت گوید شهری است در اول ناحیه ٔ جوین یا گویان از طرف قومس از توابع نیشابور - انتهی . و...
-
آزادوار
لغتنامه دهخدا
آزادوار. [ زادْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) با خوی و خصلت آزادان . چون آزادمردان : زمانه پندی آزادوار داد مرازمانه را چو نکو بنگری همه پند است بروز نیک کسان گفت غم مخور زنهاربسا کسا که بروز تو آرزومند است . رودکی .گشاده درِ هر دو آزادوار میان ْ کوی کندوری ا...
-
جستوجو در متن
-
آزاذوار
لغتنامه دهخدا
آزاذوار. [ زاذْ ] (اِخ ) نام شهری کوچک از اعمال جوین از سوی قومِس . آزادوار.
-
آزاد
لغتنامه دهخدا
آزاد. (اِ) نام لحنی که آن را آزادوار نیز خوانند:همی تا برزند آزاد بلبلها به بستانهاهمی تا برزند قالوس خنیاگر بمزمرها.منوچهری .
-
دلقند
لغتنامه دهخدا
دلقند. [ دِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار با 200 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دلقند
لغتنامه دهخدا
دلقند. [ دِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. با 527 تن سکنه . آب آن از قنات ، و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
روسان
لغتنامه دهخدا
روسان . (اِخ ) دهی بوده است از ناحیه ٔ النجان اصفهان ، در ترجمه ٔ محاسن اصفهان است که بهرام گور از دیه روسان بود از ناحیت النجان و در قلعه ای که محاذی روسان و آزادوار بود. (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 67).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه وزیره و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شفیعآباد
لغتنامه دهخدا
شفیعآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 176 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات و پنبه و زیره است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ازاذوار
لغتنامه دهخدا
ازاذوار. [ اَ زاذْ ] (اِخ ) آزادوار. قریه ٔ معروفی از قرای جوین از نواحی خراسان . (انساب سمعانی ). و رجوع به آزادوار شود. یاقوت گوید من آنرا دیدم و آن قصبه ٔ خرّه جوین از اعمال نیشابور است و آن اولین خرّه است در راه مسافری که از ری آید و آباد و پرجمع...
-
گلشن آباد
لغتنامه دهخدا
گلشن آباد. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 22هزارگزی شمال باختری جغتای و 4هزارگزی شمال راه آهن . هوای آن معتدل و دارای 200 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه...
-
فراشیان
لغتنامه دهخدا
فراشیان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 31هزارگزی شمال جغتای و پنج هزارگزی شمال راه آهن . جلگه ومعتدل و دارای 910 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و زیره است . اهالی به کشاورزی و مالداری گذ...
-
آزاده وار
لغتنامه دهخدا
آزاده وار. [ دَ / دِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آزادوار. با صفت آزاده . چون آزاده : گشاده درِ هردو آزاده وار میان ْ کوی کندوری افکنده خوار. ابوشکور.هزار آفرین باد هر ساعتی بر آن عادت و خوی آزاده وار.فرخی .