کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرَمش پیشرونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرمش
لغتنامه دهخدا
آرمش . [ رَ م ِ ] (اِمص ) آرام . آرامش . اَون : راه را هر کسی نمی شایدپیر جوهرشناس می بایدتا ز خورشید پرورش یابددر دل خلق آرمش یابد (کذا). شیخ آذری .- آرمش دادن ؛ آرام بخشیدن .- آرمش یافتن ؛ آرام شدن .
-
ارمش
لغتنامه دهخدا
ارمش . [ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست . آب چشمه ٔ تنک سروک و چشمه ٔ امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ٔ ارمش گردد.
-
ارمش
لغتنامه دهخدا
ارمش . [ اَ م َ ] (ع ص )مرد مختلف رنگ . (منتهی الأرب ). اربش . || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. (منتهی الأرب ).