کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اروا
لغتنامه دهخدا
اروا. [ اَرْ ] (اِخ ) قریه ای از قرای مرو بدوفرسنگی آن . (انساب سمعانی ذیل اروانی ). و در منتهی الارب اروی آمده است .
-
اروا
لغتنامه دهخدا
اروا. [ اَرْ ] (پهلوی ، اِ) آله . آلوه . عقاب . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 298).
-
واژههای همآوا
-
اروا
لغتنامه دهخدا
اروا. [ اَرْ ] (اِخ ) قریه ای از قرای مرو بدوفرسنگی آن . (انساب سمعانی ذیل اروانی ). و در منتهی الارب اروی آمده است .
-
اروا
لغتنامه دهخدا
اروا. [ اَرْ ] (پهلوی ، اِ) آله . آلوه . عقاب . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 298).
-
اروع
لغتنامه دهخدا
اروع . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روع . ترسنده تر. || عجب تر. || (ص ) بشگفت آرنده کسی را از حسن و جمال یا از شجاعت و مانند آن . (منتهی الارب ). آنکه از غایت حسن و کمال خود مردم را بشگفت آرد. آنکه از حسن و یا دلیری خویش ترا بشگفتی دارد. آنکه جم...
-
جستوجو در متن
-
خرماهندو
لغتنامه دهخدا
خرماهندو. [ خ ُ هَِ ] (اِ مرکب ) خرمالو. این نام بزبان رودبار قزوین «اروا» می باشد. اربه . اربو. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اروانی
لغتنامه دهخدا
اروانی . [ اَرْ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب به اروا که قریه ای است از قرای مرو بدوفرسنگی آن و ابوالعباس احمدبن محمدبن عمیرةبن عمربن یحیی بن سلیم الاروانی المروزی و ابوالفضل احمدبن محمدبن یعقوب الاروانی بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی ). در منتهی الارب نام ...
-
ارطغرل
لغتنامه دهخدا
ارطغرل . [ اَ طُ رِ ] (اِخ ) نام سنجاقی در شمال شرقی ولایت خداوندگار و آن از طرف غرب محدود است به بروسه و از جانب شمال و شمال شرقی به ازمید و از سمت جنوب و جنوب شرقی به کوتاهیه ، و از جنوب غربی بکوه کشیش و از جنوب بکوه دومانیج ممتد است و رود سقاریه ب...
-
اله
لغتنامه دهخدا
اله . [ اَ ل ُه ْ / اَل ْ ل ُه ْ ] (اِ) عقاب . (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ رشیدی و برهان قاطع بتشدید و تخفیف لام هر دو آمده ، و هاء آخر نیز ملفوظ است . و غالباً مخفف استعمال شده است . عقاب و آن پرنده ای است معروف که پرآنرا بر تیر نص...