کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرنج
لغتنامه دهخدا
آرنج . [ رَ ] (اِ) مفصل و بند و میان بازو و ساعد از طرف وحشی . مرفق . آرج .آرن . آران . وارَن . وارنج . آرنگ . رونکک : گهی ببازی بازوش را فراشته داشت گهی به رنج جهان اندرون بزد آرنج . ابوشکور.آستین ازبرای رنج و الم تا به آرنج برزنی هر دم . اسدی (از ش...
-
واژههای مشابه
-
ارنج
لغتنامه دهخدا
ارنج . [ ] (اِ) قسمی ماهی دریای خزر و آنرا ماش نیز نامند.
-
ارنج
لغتنامه دهخدا
ارنج . [ اَ رَ ] (اِ) آرنج . (جهانگیری ). بندگاه ساعد و بازو. مرفق . (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
ارنج
لغتنامه دهخدا
ارنج . [ ] (اِ) قسمی ماهی دریای خزر و آنرا ماش نیز نامند.
-
ارنج
لغتنامه دهخدا
ارنج . [ اَ رَ ] (اِ) آرنج . (جهانگیری ). بندگاه ساعد و بازو. مرفق . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
واران
لغتنامه دهخدا
واران . (اِ) آرنج . مرفق . (ناظم الاطباء). وارن . (فرهنگ نظام ). بندگاه زیر بازو و آرنج . رجوع به وارن شود.
-
آران
لغتنامه دهخدا
آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق .
-
گشاک
لغتنامه دهخدا
گشاک . [ گ ُ ] (اِ) بازوی درازخانه را گویند و آن از سر دوش است تا آرنج . (برهان ) (آنندراج ). عضد و بازوی دراز یعنی از سر دوش تا آرنج . (ناظم الاطباء).
-
فتل
لغتنامه دهخدا
فتل . [ ف َ ت َ ] (ع اِمص ) برآمدگی و سختگی آرنج شتر، یا دوری میان آرنج و پهلوی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واریخ
لغتنامه دهخدا
واریخ . (اِخ ) آرنج و مرفق . || تکیه گاه درخت رز. (ناظم الاطباء).
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اَ ] (اِ) مابین آرنج و دوش یعنی بازو .
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رَ ف َ ] (ع مص ) برتافته آرنج گردیدن و به بیماری رفق مبتلا شدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) برتافتگی آرنج . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).