کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرزو کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرزو کشیدن
لغتنامه دهخدا
آرزو کشیدن . [ رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آرزو بردن .
-
واژههای مشابه
-
ارزو
لغتنامه دهخدا
ارزو. [ اَ رِزْ زُ ] (اِخ ) ولایتی در ایطالیا (تسکان )، مساحت آن 1276 میل مربع، دارای 60000 تن سکنه . || نام کرسی ولایت مزبور که موقع آن در وادی حاصلخیزیست بمسافت 36 میلی جنوب فلورانس شرقی . آنرا ارتسو نیزگفته اند. رجوع بضمیمه ٔ معجم البلدان (ارتسو) ...
-
علی آرزو
لغتنامه دهخدا
علی آرزو. [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن حسام الدین گوالیری اکبرآبادی (علی خان ... یا علی شاه ...)، لقب او حسام الدین بود، و نسب او از جانب پدر به علامه کمال الدین دهلوی و از سوی مادر به شیخ محمد الغوث گوالیری میرسد. تولد او در سال 1101 هَ . ق . در گوالیا...
-
خان آرزو
لغتنامه دهخدا
خان آرزو.[ ن ِ رِ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای هند و در فرهنگ آنندراج به اشعارش در موارد عدیده استشهاد شده است .
-
خوش آرزو
لغتنامه دهخدا
خوش آرزو.[ خوَش ْ / خُش ْ رِ ] (ص مرکب ) خوش سلیقه . خوب آرزو.- ریدک خوش آرزو ؛ ریدک خوش سلیقه .
-
جستوجو در متن
-
خمیازه بر چیزی کشیدن
لغتنامه دهخدا
خمیازه بر چیزی کشیدن . [ خ َم ْ زَ / زِ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در آرزو و اشتیاق چیزی بودن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
وابوسیدن
لغتنامه دهخدا
وابوسیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) روگردان شدن و بی دماغ گشتن . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). بیزار شدن و متنفر گشتن . (ناظم الاطباء). اعراض کردن . (غیاث اللغات ) : یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم در باغ جهان غنچه ٔ بدبو دیدم با آن همه آرزو، لب لعلش رایک مرت...
-
جنش
لغتنامه دهخدا
جنش . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جای نزدیک . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد): مکان جنش . (ذیل اقرب الموارد) (از آنندراج ). || پیش صبح یا آخر سحر. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). صغانی آنرا جَنَش ضبط کند. (ذیل اقرب الموارد). || آرزو. (منتهی الارب ) (آنند...
-
توق
لغتنامه دهخدا
توق . [ت َ ] (ع مص ) آرزو خاستن . (تاج المصادر بیهقی ص 83). آرزومندی و غلبه ٔ شهوت . (غیاث اللغات ): تاق الیه توقاً و تؤقاً (تُؤوقاً) و تیاقةً و توقاناً؛ آرزومندکسی شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تائق و تواق نعت است از آن...
-
کیل
لغتنامه دهخدا
کیل . (ص ) خمیده و کج . (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). خمیده و کج شده باشد. (برهان ) : دلم به سان هلال آمد از هوای حبیب تنم به سان خلال آمد از خیال خلیل بتی که قدش چون قول عاشق آمد راست مهی که قولش چون پشت عاشق آمد کیل . ...
-
طبانچه
لغتنامه دهخدا
طبانچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) در این لفظ بجای طاء تاء فوقانی نوشتن صحیح باشد چرا که لفظ فارسی است ازمُزیل و خان ِ آرزو. و در خیابان نوشته که طبانچه ازمدار به باء موحده معلوم می شود و فصحاء عراق به باءفارسی خوانند. مؤلف گوید: که طاء مطبقه در فارسی ن...
-
فرهنگ
لغتنامه دهخدا
فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و د...