کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرزومند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرزومند
لغتنامه دهخدا
آرزومند. [ رِ م َ ] (ص مرکب ) مشتاق . شایق : فریدون نهاده دو دیده براه سپاه و کلاه آرزومند شاه . فردوسی .دوان آمد ازبهر آزارتان همان آرزومند دیدارتان . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کارشان نبود آرزومند دیدارشان . فردوسی .همی راند حیران و پیچان براه بخوا...
-
جستوجو در متن
-
شیق
لغتنامه دهخدا
شیق . [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آرزومند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. و حریص و پرمیل . (ناظم الاطباء).
-
شهوان
لغتنامه دهخدا
شهوان . [ ش َهَْ ] (ع ص ) مرد خواهان و آرزومند. شهوانی مثله . شهوی مؤنث . ج ، شهاوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. (دهار).
-
تواق
لغتنامه دهخدا
تواق . [ ت َوْ وا ] (ع ص ) نعت است از توق بمعنی آرزومند کسی شدن ، شدد للمبالغة، قال (ع ): المرء تواق الی ما لم ینل . (منتهی الارب ). سخت آرزومند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (آنندراج ). بسیار آرزومند. (ناظم الاطباء). مشتاق . (اقرب الموارد).
-
نخچیرجوی
لغتنامه دهخدا
نخچیرجوی . [ ن َ ] (نف مرکب ) آرزومند شکار. (ناظم الاطباء).
-
خوها
لغتنامه دهخدا
خوها. [ خوَ / خ ُ ] (نف ) خواهان . آرزومند. راغب . طالب . (ناظم الاطباء).
-
داعیه دار
لغتنامه دهخدا
داعیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) صاحب داعیة. آرزومند. || مدعی .
-
صبابة
لغتنامه دهخدا
صبابة. [ ص َ ب َ ] (ع اِمص ) عشق و شوق یا نرمی دل و رقت شوق یا گرمی و سوزش عشق یا تنگدلی از عشق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(دهار). آرزومند گشتن . سخت آرزومند شدن . (زوزنی ).
-
متوق
لغتنامه دهخدا
متوق . [ م ُ ت َوْ وَ ] (ع ص ) (از «ت وق ») سخت آرزومند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (ناظم الاطباء). || آنچه مورد خواهانی و آرزو باشد. شی ٔ متوق ، ای متشهی [ م ُ ت َ ش َ هَ ها ]. (از ذیل اقرب الموارد).
-
مضبعة
لغتنامه دهخدا
مضبعة. [ م ُ ب ِ ع َ ] (ع ص ) ناقة او اًمراءة مضبعة؛ ماده شتر یا زنی که آرزومند نر شده باشد. (از لسان العرب )(از ذیل اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). حیوان ماده و یا زنی که آرزومند نر شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظَ م َءْ ] (ع مص ) ظِماء. ظماءَة. تشنه شدن یا سخت تشنه شدن . || آرزومند و تشنه ٔ چیزی گردیدن .
-
غنج زدن
لغتنامه دهخدا
غنج زدن . [ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غنج زدن دل برای چیزی یا کسی . سخت خواهان و آرزومند او بودن : دلش برای او غنج میزند.
-
آرزومندانه
لغتنامه دهخدا
آرزومندانه . [ رِ م َ دا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بحال آرزومندی . چون آرزومند.
-
تامارزو
لغتنامه دهخدا
تامارزو. (ص ) تمارزو در تداول عوام ، حسرتمند و حسرت زده و آرزومند را گویند. ظاهراً این کلمه محرف طمع آرزو است .