کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرزه گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرزه گر
لغتنامه دهخدا
آرزه گر. [ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندودگر. کاهگل کار.
-
واژههای مشابه
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام کشور اول است . (آنندراج ). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه . (بندهش ، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3).
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل . (جهانگیری ) (برهان ). اندود. گلابه . اندایه . خازه . آژند. سیاع . (منتهی الأرب ). || کِلس . (دهار). گچ . دوغاب .سیم گل . || نام درختی است . (مؤید الفضلاء از شرفنامه ) (برهان ). درختی است که از او چوب عصا گیرند. بع...
-
ارزة
لغتنامه دهخدا
ارزة. [ اُ زَ ] (ع اِ) یک بنه صنوبر نر یا درخت عرعر. (منتهی الأرب ). رجوع بماده ٔ قبل شود.
-
قلعه ارزه خوران
لغتنامه دهخدا
قلعه ارزه خوران . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 45هزارگزی شمال راه ارابه رو احمدآباد به تکاب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است و دارای 60 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ قلعه و ...
-
واژههای همآوا
-
ارزه گر
لغتنامه دهخدا
ارزه گر. [ اَ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندایش گر. گچ مالنده . (برهان ). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء).کلاّس . (دهار). || نازک کار، مقابل سِفت کار. || اندیشه گر و متفکر. (شعوری از فرهنگ محمودی ). || کج اندیش (؟). ...
-
جستوجو در متن
-
ارزگر
لغتنامه دهخدا
ارزگر. [ اَ گ َ ] (ص مرکب ) رجوع به ارزه گر شود.
-
انداشگر
لغتنامه دهخدا
انداشگر. [ اَ گ َ] (ص مرکب ) کاهگل کننده . (فرهنگ خطی ). مخفف اندایشگراست که کاهگل و گلابه بر بام و دیوار مالنده باشد. (یادداشت مؤلف ). اندایشگر. ارزه گر. (از مؤید الفضلاء). گلابه و کاهگل مال و استاد گچ کار. (ناظم الاطباء).
-
ارزن
لغتنامه دهخدا
ارزن . [ اَ زَ ] (ع اِ) معرب ارژن . چوبی که از وی عصا سازند. (غیاث ). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. (منتهی الأرب ). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. (مؤید ال...
-
سبزه
لغتنامه دهخدا
سبزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سبزی . گیاه نورسته . گیاه خودروی نورسته . رستنی و نبات . (آنندراج ). علف و گیاه . گیاه که در قطعه زمینی رویَد. (از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پر...