کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرد مالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) کرسی ناحیتی در فرانسه و موقع آن در کنار نهر کون ، بمسافت 20 هزارگزی جنوب غربی اسوار و در آن مواد آتشفشانی یافت شود و محصول آن گوسفند و پشم است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) کوره ایست بفارس ، کرسی آن تیمارستان است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کلمه ٔ مرکب مزبور بمعنی اشی نیک است و آن در پهلوی بصور اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و معمولاً بصورت اَش...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قرای فوشنج است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت و نیز بصورت مزیدمقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان ، ار...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) مخفف اراد است و آن نام فرشته ایست که تدبیر و مصالح روز ارد که بنام او مسمی است بدو مفوض است . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از جزائر دریای واقع در شمال شرقی جزیره ٔ بحرین و آن جزیره ای منخفضه و رملیة است و ترعه ای آنرا میشکافد که آب وی از دریا بهنگام مد رسد. این جزیره و جزیره ٔ بحرین به حاصلخیزی و فراوانی آب و نیکوئی هوا و بسیاری لؤلؤ، از دیگر ...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ رَدد ] (ع ن تف ) نافعتر. (آنندراج ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اِ ] (اِخ ) نام فرشته ایست که موکل بر دین و مذهب است و تدبیر و مصالح روز ارد که بیست وپنجم از هر ماه شمسی است بدو تعلق دارد، نیک است در این روز نو بریدن وپوشیدن و بد است نقل و تحویل کردن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). روزیست از این سی روز پارسیان...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اِ رَ ] (اِخ ) (ده ...) موضعی است بسیزده فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب شهر لار.
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اُ ] (اِ) مانند و نظیر و شبه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ).
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اُ رَ ] (اِخ ) بیست وپنجم از هر ماه شمسی . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اُ رُ ] (اِخ ) مدائی (مادی ). سکه ای از همدان بدست آمده متعلق بعهد اشکانی بنام اُرد مدائی . (ایران باستان ص 2680).
-
آرد کپان
لغتنامه دهخدا
آرد کپان . [ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ایل قشقائی ساکن حوالی سمیرُم مرکب از 150 خانوار.
-
ارد اول
لغتنامه دهخدا
ارد اول . [ اُ رُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پادشاه اشکانی . این شاه پس از برادربتخت سلطنت تمام ایران نشست . در باب سنه ٔ جلوس او اختلاف است بعضی 56 و برخی 55 ق . م . نوشته اند ولی ظن قوی میرود که دومی صحیح تر است . اُرُد نخستین شاه ایران است که در زمان سلط...