کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آردن
لغتنامه دهخدا
آردن . [ دَ ] (اِ) ظرفی چون طبقی با سوراخهای بسیار که طباخان و حلوائیان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و غیر آن بدان پالایند. آبکش . پالاون . پالونه . ترشی پالا. ماشو. ماشوب . سماق پالا. اَردَن . پالوانه . زازل . || کفگیر. || (اِخ ) نام ولایتی ....
-
آردن
لغتنامه دهخدا
آردن . [ دَ ] (مص ) مخفف آوردن ، چون تانستن مخفف توانستن . این مصدرغیرمستعمل لکن مشتقات از آن معمول است : درنگ آرا سپهر چرخ واراکیاخن تَرْت باید کرد کارا. رودکی .لعل می را ز درج خم برکش در کدو نیمه کن بنزد من آر. رودکی .ار خوری از خورده بگساردْت رنج ...
-
واژههای مشابه
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ / اُ دَ ] (اِ) ترشی پالا. (برهان قاطع) (آنندراج ). آردَن . (مؤید الفضلاء). آبکش . || کفگیر. (برهان ) (آنندراج ). کفگیر حلوائیان که شکر و روغن بدان صافی کنند و اهل هند آنرا بونه گویند. (شمس اللغات ).
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ ] (ع ِا) نوعی از ابریشم یا خز سرخ . (منتهی الارب ).
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ / اُ دُن ن ] (اِخ ) رودخانه ای نزدیک بدمشق .گویند مریم عیسی علیه السلام را در آن رودخانه شست . (برهان ). نام رودی که دریاچه ٔ طبریه را به بحیره ٔ لوط(بحرالمیت ) پیوندد و آنرا الشریعة نیز نامند. (دمشقی ). احمدبن الطیب سرخسی فیلسوف گوید:...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دِ ] (اِخ ) نجدی است پردرخت که قسم اعظم آن در ایالتی بهمین نام واقع است و به بلژیک امتداد یابد. نبرد اردن ، در نخستین جنگ جهانگیر (20 - 24 اوت 1914 م .) در این موضع روی داد. مساحت این ناحیه 20021 میل مربع و هوای آن بارد و مرطوب و صناعت اه...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اُ دُن ن ] (ع ِا) خواب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || خواب آلودگی . مقدمه ٔ خواب .
-
غور اردن
لغتنامه دهخدا
غور اردن . [ غ َ رِ اُ دُن ن ] (اِخ ) یا غورالاردن . رجوع به غور (جایی میان قدس و حوران )، نخبة الدهر دمشقی و معجم البلدان شود.
-
واژههای همآوا
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ / اُ دَ ] (اِ) ترشی پالا. (برهان قاطع) (آنندراج ). آردَن . (مؤید الفضلاء). آبکش . || کفگیر. (برهان ) (آنندراج ). کفگیر حلوائیان که شکر و روغن بدان صافی کنند و اهل هند آنرا بونه گویند. (شمس اللغات ).
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ ] (ع ِا) نوعی از ابریشم یا خز سرخ . (منتهی الارب ).
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ / اُ دُن ن ] (اِخ ) رودخانه ای نزدیک بدمشق .گویند مریم عیسی علیه السلام را در آن رودخانه شست . (برهان ). نام رودی که دریاچه ٔ طبریه را به بحیره ٔ لوط(بحرالمیت ) پیوندد و آنرا الشریعة نیز نامند. (دمشقی ). احمدبن الطیب سرخسی فیلسوف گوید:...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دِ ] (اِخ ) نجدی است پردرخت که قسم اعظم آن در ایالتی بهمین نام واقع است و به بلژیک امتداد یابد. نبرد اردن ، در نخستین جنگ جهانگیر (20 - 24 اوت 1914 م .) در این موضع روی داد. مساحت این ناحیه 20021 میل مربع و هوای آن بارد و مرطوب و صناعت اه...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اُ دُن ن ] (ع ِا) خواب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || خواب آلودگی . مقدمه ٔ خواب .