کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آراینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آراینده
لغتنامه دهخدا
آراینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه آرایش دهد.
-
جستوجو در متن
-
گوش آرای
لغتنامه دهخدا
گوش آرای . (نف مرکب ) آراینده ٔ گوش . زینت دهنده ٔ گوش . گوش آراینده . || به معنی گوش سرای باشد. کسی را گویند که هرچه بگویی بشنود و نیک فهم کند. (اوبهی ).
-
میدان آرا
لغتنامه دهخدا
میدان آرا. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) میدان آرای . آراینده ٔ میدان . میدان آراینده . سوارکار ماهر که در میدان جنگ یا گوی بازی با اسب هنرنمایی کند. مرد کارزاری که در آوردگاه هنرها کند.
-
عروس آرا
لغتنامه دهخدا
عروس آرا. [ ع َ ] (نف مرکب ) عروس آرای . عروس آراینده . مشاطه . رجوع به عروس آرای شود.
-
کشورآرا
لغتنامه دهخدا
کشورآرا. [ ک ِش ْ وَ ] (نف مرکب ) آرایش کننده ٔ ملک . (ناظم الاطباء). آراینده و زینت بخش مملکت .
-
سپاه آرا
لغتنامه دهخدا
سپاه آرا. [ س ِ ] (نف مرکب ) سپه آرا. آراینده ٔ سپاه . آنکه سپاه تهیه ببیند. آنکه سپاه آماده کند.
-
صورت آرا
لغتنامه دهخدا
صورت آرا. [ رَ ] (نف مرکب ) صورت آراینده . صورت نگار. نقاش : گفت منذر به کارفرمایان تا به پرگار صورت آرایان ... نظامی .رجوع به صورت آرائی شود.
-
آراسته کننده
لغتنامه دهخدا
آراسته کننده . [ ت َ / ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آراینده . مزیِّن . پیراینده .
-
پیکرآرای
لغتنامه دهخدا
پیکرآرای . [ پ َ / پ ِ ک َ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ پیکر. || مجسمه ساز. بت تراش . بتگر.
-
دست آرا
لغتنامه دهخدا
دست آرا. [ دَ ] (نف مرکب ) دست آرای . آراینده ٔ مسند و سریر (در این جا دست به معنی مسند است ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
کارطراز
لغتنامه دهخدا
کارطراز. [ طَ ](نف مرکب ) آراینده و روبراه کننده ٔ کار : کار من آن به که این و آن نطرازندکآنکه مرا آفرید کارطراز است .خاقانی .
-
گیهان آرا
لغتنامه دهخدا
گیهان آرا. [ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ گیهان . آرایش دهنده ٔ گیتی . آذین کننده ٔ جهان و کیهان .
-
مبزج
لغتنامه دهخدا
مبزج . [ م ُ ب َزْ زِ ] (ع ص ) آراینده و زینت دهنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خیال آرا
لغتنامه دهخدا
خیال آرا. [ خ َ / خیا ](نف مرکب ) آراینده ٔ اندیشه . (ناظم الاطباء). آنکه اندیشه های خوش و توخالی میپروراند. (یادداشت مؤلف ).