کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرایش محور سه ـ سه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرایش کردن
لغتنامه دهخدا
آرایش کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تزیین . تزیّن . آراستن . جلوه کردن . || طرازیدن . پدرام کردن . تدبیج . تنقیش . خودسازی .
-
آرایش خورشید
لغتنامه دهخدا
آرایش خورشید. [ ی ِ ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ ) نام نوا و لحن اول است از جمله ٔ سی لحن باربد : چو زد زآرایش خورشید راهی در آرایش بدی خورشید ماهی . نظامی .|| (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً، خط عارض خوبان .
-
آرایش کننده
لغتنامه دهخدا
آرایش کننده .[ ی ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زاین . آرایشگر.
-
آرایش گاه
لغتنامه دهخدا
آرایش گاه . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) آنجا که آرایش کنند. || دکان سلمانی .
-
جستوجو در متن
-
ذلق
لغتنامه دهخدا
ذلق . [ ذَ ] (ع اِ) مجرای محور در بکرة. گذرگاه محور میان بکرة. (مهذب الاسماء). || تیزی زبان . (دهار). || تیزی سنان . || تیزنای زفان . (مهذب الاسماء). تیزنای زبان . || تیزی هر چیزی . ذلاقت . || (ص ) لسان ذلق ؛ زبان تیز و فصیح . لسان طلق ذلق ؛ زبانی تی...
-
آران
لغتنامه دهخدا
آران . (اِخ ) نام مرکز خرّه ٔ کویرات کاشان ، و خر و الاغ های آنجا از نوعی بزرگ باشد چون استری : خوانی دو سه آراست که آرایش آن بودیک کله ٔ گاو و دو سه دست خر آران . شفائی .بمعنی ولایت اَرّان نیز آورده اند. رجوع به ارّان شود.
-
بیضیوار
لغتنامه دهخدا
بیضیوار. [ ب َ ضی ] (ص مرکب ) مانند بیضی . بیضی آسا. همانند بیضی . || (اِ مرکب ) یکی از سطوح هندسی بسته ای محدب (به اصطلاح ریاضی یکی از سطوح درجه ٔ دوم ) شبیه به تخم مرغی که دو طرفش به یک اندازه فرض شود. بیضیوار سه صفحه ٔ تقارن داردکه دو به دو بر هم ...
-
تیرست
لغتنامه دهخدا
تیرست . [ رَ ] (عدد، اِ) تیراست . تری ست ، سه صد، سیصد (300). (فرهنگ فارسی معین ) : کنیزان دوشیزه تیرست و شصت به رخ هر یک آرایش بت پرست . اسدی .ز زر خشت تیرست و سی بار پنج که مردی یکی برگرفتن به رنج . اسدی .همه ره بد افکنده پنجاه میل گرفتند تیرست و پ...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) از موادی است که در آرایش و زیبائی به کار می رود و عبارت است از مخلوط یک یا چندماده ٔ معطر همراه با گردهای زیبایی که در چربی خوک یا وازلین و یا چربی پشم کاملاً ممزوج شده و بصورت نوعی پماد درآمده است که منحصراً به مصرف آ...
-
اسپیتزبرگ
لغتنامه دهخدا
اسپیتزبرگ . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) (بمعنی کوه حاد و نوک تیز) نام گنگبار اقیانوس منجمد شمالی که مرکب است از سه جزیره ٔ بزرگ و چند جزیره ٔ کوچک که بزرگترین آنها نیز به اسپیتزبرگ موسوم است و نام دیگر آن «فریسلاندنو» است و در طرف مغرب واقع شده این جزیره ها در...
-
دنده
لغتنامه دهخدا
دنده . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) هر یک از استخوانهای پهلو. ضلع. (از ناظم الاطباء). استخوان پهلو. فقره . هریک از استخوانهای دو جانب وحشی تن آدمی از یمین و شمال . هر یک از استخوانهای سینه ٔ پهلو. قبرقه . هر یک از استخوانهای منحنی و قوسی شکل که قفس سینه را از...
-
عنکبوتیة
لغتنامه دهخدا
عنکبوتیة. [ ع َ ک َ تی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عنکبوتی ، که منسوب به عنکبوت است . رجوع به عنکبوت شود. || (اِ) صفحه ٔ بالایین اسطرلاب که مدار اکثر احکام اسطرلاب بر آن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب و عنکبوتی شود. || ...
-
زخرف
لغتنامه دهخدا
زخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) کمال خوبی از هر چیزی . زخارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). معنی اصلی زخرف ، کمال خوبی چیزی است و یا اینکه معنی اصلی آن زر است و این معنی متخذ از آن است .(از محیط ...
-
گرامافن
لغتنامه دهخدا
گرامافن . [ گ ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) گرامافون . گرمافن . جعبه ٔ صوت . آلت حبس صوت است . دارای شکل مخصوص وتا حدی تکمیل گردیده است و صدا را بوسیله ٔ صفحه ٔ مدوری مجدداً تولید مینماید. تصور آلت حبس صوت قبل از ادیسن عالم معروف آمریکائی شده بود، ولی مشارا...