کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرامیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرامیدن
لغتنامه دهخدا
آرامیدن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . استراحت کردن . آسودن . ساکن شدن . (زمخشری ). آسایش یافتن . سکون . استقرار. اسکان . (زوزنی ). بیارامیدن . قرار گرفتن : نیارامد از بانگ هنگام جنگ [ رستم ]همی آتش افروزد از خاک و سنگ . فردوسی .شاهی است به کشمیر اگر ایزد خ...
-
جستوجو در متن
-
نیارامیدن
لغتنامه دهخدا
نیارامیدن . [ ن َ دَ] (مص منفی ) مقابل آرامیدن . رجوع به آرامیدن شود.
-
نارامیدن
لغتنامه دهخدا
نارامیدن . [ دَ] (مص منفی ) ناآرامیدن . نیارامیدن . آرام نگرفتن . استراحت نکردن . مقابل آرامیدن . رجوع به آرامیدن شود.
-
خاک بسری کردن
لغتنامه دهخدا
خاک بسری کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامیدن زن با شوی . آرامیدن با زن . || به اصطلاح عوام مشهد، لواط.
-
استنکاح
لغتنامه دهخدا
استنکاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عقد زناشوئی بستن . (منتهی الارب ). زن کردن خواستن . شوی کردن خواستن . نکاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکاح . || آرامیدن با زن . (از منتهی الارب ). آرامیدن با زن خواستن .
-
خاک بسری
لغتنامه دهخدا
خاک بسری . [ ب ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل خاک بسری کردن . عمل آرامیدن زن با شوی (در تداول زنان عامی ). عمل با حلال خود آرمیدن . عمل آرامیدن با زن .
-
نومیدن
لغتنامه دهخدا
نومیدن . [ ن َ / نُو دَ ] (مص جعلی ) خوابیدن . غنودن . آرامیدن . (ناظم الاطباء). مصدر جعلی است از «نوم » عربی + «یدن ».
-
ذخو
لغتنامه دهخدا
ذخو. [ ذَخ ْوْ] (ع مص ) ذخو ابل ؛ سخت راندن شتران را یا راندن و دور کردن . || ذَخو مراءة؛ آرامیدن با وی .
-
نارامیدنی
لغتنامه دهخدا
نارامیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) ناآرامیدنی . نارمیدنی . نیارامیدنی . نیارمیدنی . که ازدر آرامیدن نیست . که جای آرام و آرامش و استراحت نیست . رجوع به آرامیدنی شود.
-
دبا
لغتنامه دهخدا
دبأ. [ دَب ْءْ ] (ع مص ) ساکن شدن . آرامیدن . || زدن کسی را به عصا. (منتهی الارب ).
-
رامشک
لغتنامه دهخدا
رامشک . [ م ِ ] (اِمص ) بمعنی رامشت است که آرامش و آرامیدن و رامشگر باشد. (آنندراج ) (برهان ). مزیدفیه رامش است . (فرهنگ نظام ). مثل رامش است . (از منتخب اللغات ). رجوع به رامش و رامشت شود.
-
نثد
لغتنامه دهخدا
نثد. [ ن َ ث َ ] (ع مص ) آرامیدن . بر جای ماندن . (منتهی الارب ). || روییدن . (از منتهی الارب ) : نثدت الکماة؛ رویید آن سماروغ . (ناظم الاطباء).
-
اطبئنان
لغتنامه دهخدا
اطبئنان . [ اِ ب ِءْ ] (ع مص ) اطمینان . (از اقرب الموارد). آرامیدن و قرار گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اطمینان شود.
-
گادن
لغتنامه دهخدا
گادن . [ دَ] (مص ) آرامیدن مردی با...، جماع کردن : به داد و به گاد است میل تو لیکن به دادن سواری به گادن پیاده . سوزنی .اسم مصدر آن گایش ، و صیغه ٔ امر آن گای است . رجوع به گائیدن شود.