کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرامش یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرامش یافتن
لغتنامه دهخدا
آرامش یافتن . [ م ِ ت َ ] (مص مرکب ) آرام شدن . آرام گرفتن .
-
واژههای مشابه
-
آرامش دادن
لغتنامه دهخدا
آرامش دادن . [ م ِ دَ ] (مص مرکب ) آرام کردن .
-
آرامش جو
لغتنامه دهخدا
آرامش جو. [ م ِ ] (نف مرکب ) آرامش جوی . آنکه طالب آرامش است . آرامش خواه . آرامش طلب .
-
آرامش خواه
لغتنامه دهخدا
آرامش خواه . [ م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آرامش جوی .
-
جستوجو در متن
-
سکون یافتن
لغتنامه دهخدا
سکون یافتن . [ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) آرامش پذیرفتن . تسکین یافتن : ایشان ... وی را بیدار و هوشیار کردندی و آن خشم و سطوت سکون یافت . (تاریخ بیهقی ).
-
فرودآرامیدن
لغتنامه دهخدا
فرودآرامیدن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) آرام گرفتن . فرونشستن . آرامش یافتن : حرارتها ساکن شود و خلطها از جوش فرودآرامد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فروآرامیدن شود.
-
جان آسودن
لغتنامه دهخدا
جان آسودن . [ دَ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . فارغ البال شدن . آرامش یافتن . استراحت کردن روح : بوس تو نیازموده ام لیکن دشنام دهی که جان بیاسایم .؟
-
وداعة
لغتنامه دهخدا
وداعة. [ وَ ع َ ] (ع اِمص ) تن آسانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخی زندگانی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || (مص ) آرمیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تن آسان و فراخ زندگانی گردیدن و راحت و آرام گرفتن . (ناظم الاطباء). سکون و استقر...
-
آرمش
لغتنامه دهخدا
آرمش . [ رَ م ِ ] (اِمص ) آرام . آرامش . اَون : راه را هر کسی نمی شایدپیر جوهرشناس می بایدتا ز خورشید پرورش یابددر دل خلق آرمش یابد (کذا). شیخ آذری .- آرمش دادن ؛ آرام بخشیدن .- آرمش یافتن ؛ آرام شدن .
-
باز جای آمدن
لغتنامه دهخدا
باز جای آمدن . [ زِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بقرار اصل بازآمدن . بجای نخست باز گشتن . مجازاً آرامش یافتن . بمجاز، دل بجای آمدن . رفع اضطراب و نگرانی شدن . بحال عادی بازگشتن : چو آمد دل تاجور بازجای بتخت کیان اندر آورد پای . فردوسی .چو آواز بشنید فرخ همای ...
-
یافتن
لغتنامه دهخدا
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن ....
-
تشفی
لغتنامه دهخدا
تشفی . [ ت َ ش َف ْ فی ] (ع مص ) شفا جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). شفا یافتن : تشفی بکذا و اشتفی به اشتفاء؛ نال به الشفاء. (از اقرب الموارد). || شفا یافتن از خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بری شدن از خشم . (از اقرب الموارد). ا...
-
پر و پا
لغتنامه دهخدا
پر و پا. [ پ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پا: پر و پام نجس شده . || پیش آمد : خوب پر و پائی برای فلان افتاده است . چنین پر و پائی برای هیچکس نیفتاده . || بنیان محکم . اساس استوار: گفته های او پر و پائی ندارد.- از پر و پا افتادن ؛ آمد و رفت قطع شدن :...