کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آراسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آراسته
لغتنامه دهخدا
آراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آموده . موده . پدرام . مزیّن . مجمل . مُحلی . حالی . حالیه . مُطرّز. مزخرف . بغازه و گلگونه کرده : گر زآنکه به پیراسته ٔ شهر برآئی پیراسته آراسته گردد ز رخانت . ابوشعیب .و بهر پانزده روزی اندر وی [ اندرپریم قصبه ٔ قارن ...
-
واژههای مشابه
-
آراسته شدن
لغتنامه دهخدا
آراسته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تزیّن . (دهار). ازدیان . تقین . تزتت .
-
آراسته کردن
لغتنامه دهخدا
آراسته کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تزیین . آراستن . تقیین . قبن . تمویه .- خویشتن را آراسته کردن ؛ تصنع.
-
آراسته سخن
لغتنامه دهخدا
آراسته سخن . [ ت َ / ت ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) خوش بیان : و در خواص [ خواص زر ] چنان آورده اند که کودک خرد را چون به دارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بر دل مردم شیرین آید. (نوروزنامه ).
-
آراسته کننده
لغتنامه دهخدا
آراسته کننده . [ ت َ / ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آراینده . مزیِّن . پیراینده .
-
خوان آراسته
لغتنامه دهخدا
خوان آراسته . [ خوا / خا ن ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سفره ٔ رنگین . سفره در کمال زیبایی و رنگینی . (یادداشت بخط مؤلف ). || کنایه از مائده . (یادداشت مؤلف ) (دهار). || کنایه از فریب ، کنایه از وسائل فریبایی . در باغ سبز: فلانی بفلانی خوا...
-
جستوجو در متن
-
محفل
لغتنامه دهخدا
محفل . [ م ُ ح َف ْ ف َ ] (ع ص ) آراسته شده . (ناظم الاطباء). زینت داده شده . آراسته . (از منتهی الارب ).
-
ازینان
لغتنامه دهخدا
ازینان . [ اِ ی ِ ] (ع مص ) آراسته شدن . زینت گرفتن . ازدیان . آراسته گردیدن . (منتهی الارب ).
-
متقین
لغتنامه دهخدا
متقین . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آراسته شونده و آراسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آراسته وزینت داده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
ازدآن
لغتنامه دهخدا
ازدآن . [ اِ دِ ] (ع مص ) آراسته شدن . ازدیان .
-
ازیان
لغتنامه دهخدا
ازیان . [ اِزْ زیا ] (ع مص ) آراسته شدن . (منتهی الارب ).
-
ازیینان
لغتنامه دهخدا
ازیینان . [ اِزْ ] (ع مص ) آراسته کردن . (منتهی الارب ).
-
تمری
لغتنامه دهخدا
تمری . [ ت َ م َرْ ری ] (ع مص ) آراسته شدن . تمری به ؛ آراسته شدن به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).