کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذوقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذوقه
لغتنامه دهخدا
آذوقه . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) (بعضی گویند کلمه ترکی است ، و ظاهراً مصحف عدوقه و عذوقه ٔ عربی به معنی خوردنی باشد) ساز. ساز ره . برگ . آنچه از خوردنی همراه دارند سفر را. آنچه در خانه از غله و حبوب و امثال آن گرد کنند مصرف چند ماهی یا سالی را.
-
واژههای همآوا
-
آذوغه
لغتنامه دهخدا
آذوغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ) رجوع به آذوقه شود.
-
جستوجو در متن
-
آذوغه
لغتنامه دهخدا
آذوغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ) رجوع به آذوقه شود.
-
تزقو
لغتنامه دهخدا
تزقو. [ ت َ ] (اِ) ذخیره و آذوقه . (ناظم الاطباء). رجوع به تزغو و ترغو شود.
-
یک جایی
لغتنامه دهخدا
یک جایی . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یک جا. کلاً. تماماً. همه را با هم . (یادداشت مؤلف ).- یک جایی خریدن ؛ یک جا و تمام و کلی خریدن چیزی : آذوقه ٔ سال را یک جایی می خرند. (یادداشت مؤلف ).
-
بنیا
لغتنامه دهخدا
بنیا. [ ب َ ] (اِ) آذوقه و مأکولاتی که از خارج در شهری حمل میکنند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
گلبط
لغتنامه دهخدا
گلبط. [ گ َ ب َ ] (اِ) گلبت : محمدحسن خان ... با لشکر که در حوزه ٔ اختیار داشت به تنکابن رفت و در آن سرزمین از برای حمل آذوقه سیصد گلبط سرانجام و قشون وتفنگچی که داشت با آذوقه در اندرون گلبطهای مذکور جا و مقام داده خود با لشکر سواره از طریق سواحل دری...
-
بارشکنی
لغتنامه دهخدا
بارشکنی . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج ). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء).
-
پر و پیمان
لغتنامه دهخدا
پر و پیمان . [ پ ُ رُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) خانه ٔ پر و پیمان ؛ دارای آذوقه ٔ بسیار. انباری پر و پیمان ؛ انباری پرآذوقه و ممتلی .
-
خرده خر
لغتنامه دهخدا
خرده خر. [ خ ُ دَ / دِ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه آذوقه ٔ خانه روزبروز خرد نه یکجا برای ماهی یا سالی . مقابل عمده خر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کولیره
لغتنامه دهخدا
کولیره . [ رَ ] (اِخ ) قلییره . شهری به اسپانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهری است به اسپانی در ولایت «بلنسیه » و بر کنار رود «ژوکار» واقع است و 14000 تن سکنه دارد و محل صدور پرتقال و آذوقه است . (از لاروس ).
-
نواله بر
لغتنامه دهخدا
نواله بر. [ ن َ ل َ / ل ِ ب َ ] (نف مرکب ) نواله برنده . (برهان قاطع). حامل نواله . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که توشه و آذوقه می آرد. (ناظم الاطباء). || ریزه خوار. روزی خور.
-
تویک
لغتنامه دهخدا
تویک . [ ی َ ] (اِ مصغر) توی است که اندرون خانه و غیره باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گنجینه و مخزن . (برهان ) (آنندراج ). انبار آذوقه .(از ناظم الاطباء). رجوع به توی و توبک و توتک شود.