کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گلائی
لغتنامه دهخدا
گلائی . [ گ َل ْ لا ] (اِ) در لهجه ٔ آذری ، گله و گله گی .
-
ادریک
لغتنامه دهخدا
ادریک . [ اَ ] (اِ) صورتی از اِدرِک . آلوزرد. و اریک لهجه ٔ آذری بمعنی زردآلو از همین کلمه آمده است .
-
ارق
لغتنامه دهخدا
ارق . [ اَ ] (اِ) نهر و گذرآب . و در لهجه ٔ آذری اَرخ است به معنی جوی و نهر.
-
ارکیا
لغتنامه دهخدا
ارکیا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) جوی آب را گویند بلغت زند و پازند (!). (برهان ) (آنندراج ). و در لهجه ٔ آذری امروز اَرخ گویند.
-
بیز
لغتنامه دهخدا
بیز. [ ب ِ ] (ترکی آذری ، اِ) ظاهراً از کلمه ٔ بیس و بوسس آمده است که پارچه ای نفیس از کتان بوده است . (یادداشت مؤلف ).
-
ابیق
لغتنامه دهخدا
ابیق . [ اَ ] (ص )این صورت را صاحب فرهنگ شعوری آورده و بدین بیت آذری تمثل جسته و معنی آنرا کبود گفته است : نسای شام پس پرده های چرخ شدندلوای روز چو برزد سر از فضای ابیق .و این غلط است چه در شعر آذری ابیو است که صورتی است از آبی بمعنی کبود.
-
یغرت
لغتنامه دهخدا
یغرت . [ ی ُ غ ُ ] (ترکی ، اِ) یغورت . ماست . جغرات . (ناظم الاطباء). به لهجه ٔ آذری ، جغرات . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جغرات و ماست شود.
-
دوستاق
لغتنامه دهخدا
دوستاق . (ترکی ، اِ) دوستاخ . در لهجه ٔ آذری به معنی زندان است . محبس . زندان خانه . حبس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ و زندان شود.
-
ارکاج
لغتنامه دهخدا
ارکاج . [ اَ ] (آذری ، اِ) نهاز. پیش آهنگ رمه . و امروز نیز در آذربایجان متداول است . در نسخه ای از لغت فرس اسدی آمده : نهاز، پیشرو رمه باشد چون ارکاج .
-
پجردن
لغتنامه دهخدا
پجردن . [ پ ِ ج ُ دَ] (مص ) در زبان عوام پرستاری و نهایت مواظبت کردن از روی مهربانی چیزی یا کسی را. پرستاری پیر و بیمار و طفل کردن . و اصل بجرمق زبان آذری ، این کلمه است .
-
پژردن
لغتنامه دهخدا
پژردن . [ پ ِ ژُ دَ] (مص ) (در تداول عامه ) مروسیدن بیمار را. طفل را وپیر را پرستاری کردن . تر و خشک کردن طفل یا بیمار. تیمارداری . (و لفظ بَجرَمق آذری از این کلمه آید).
-
بیلقانی
لغتنامه دهخدا
بیلقانی . [ ب َ ل َ ] (ص نسبی ) به زبان آذری . (صحاح الفرس ). کبیتا. ناطف . شکرینه . نوعی حلوا که مخصوص شهر بیلقان است . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ناطف شود.
-
خاژغان
لغتنامه دهخدا
خاژغان . (اِ) دیگ و پاتیل و امثال آن را گویند و به عربی مرجل خوانند. (آنندراج ) (برهان قاطع). دیگ و این اصل کلمه ٔ ترکی آذری غازقان و غازان است .
-
قاضی چلبی
لغتنامه دهخدا
قاضی چلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) ابراهیم آذری از مشاهیر عهد سلطان سلیم خان اول عثمانی است که دیری به قضاوت بعضی از بلاد آناطولی منصوب وسپس به قضاوت حما معین گردید. وی به سال 993 هَ . ق . در حما درگذشت . در تاریخ وفاتش به ترکی گفته اند:انتقال ایلده کده ...
-
زوال
لغتنامه دهخدا
زوال . [ زُ ] (اِ) به لهجه ٔ آذری ، ذغال . انگشت . زگال . فحم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زغال . (ناظم الاطباء). || اخگر و آتش پاره . (ناظم الاطباء).