کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذربایجانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مفتون آذربایجانی
لغتنامه دهخدا
مفتون آذربایجانی . [ م َ ن ِ ذَ ] (اِخ )رجوع به مفتون دنبلی و مجمع الفصحاء ج 2 ص 483 شود.
-
خاور آذربایجانی
لغتنامه دهخدا
خاور آذربایجانی . [ وَ رِ ذَ ی ِ ] (اِخ ) نام او محمود و نبیره ٔ شهبازخان دنبلی و از شعرای دوره ٔ قاجار است . هدایت در مجمع الفصحاء ج 2 ص 124 شرح حال او را چنین می آورد: «نام او محمودخان و نبیره ٔشهبازخان دنبلی است که حاکم خوی و سلماس و مرند بوده خود...
-
گوهر بیگم آذربایجانی
لغتنامه دهخدا
گوهر بیگم آذربایجانی . [ گ َ / گُوهََ ب َ گ ُ ذَ ی ِ ] (اِخ ) ادیبه ٔ مشهوره و شاعره ٔ شیرین سخنی بوده است . ابیات زیر که خود را بدان ستوده از او است اما عصر زندگانی وی روشن نیست : اگر به باد دهم زلف عنبرآسا رابه دام خویش کشم آهوان صحرا راگذار من به ...
-
جستوجو در متن
-
انا
لغتنامه دهخدا
انا. [ اَ ] (ترکی ، اِ) مادر.(از غیاث اللغات ). در ترکی آذربایجانی آنا گویند.
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) پدر محمودارموی آذربایجانی صاحب کتاب مطالع معروف در منطق .
-
بخورتیکان
لغتنامه دهخدا
بخورتیکان . [ ب ُ ] (ترکی ، آذربایجانی ، اِ) تمشک . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تمشک شود.
-
یاش
لغتنامه دهخدا
یاش . (اِ) نوعی از پشم . || عمر و سال . (ناظم الاطباء). در این معنی ترکی است و هم اکنون در ترکی آذربایجانی معمول است .- یاشداش ؛ هم سن و همزاد و دارای یک سن . (ناظم الاطباء).
-
آذربایگانی
لغتنامه دهخدا
آذربایگانی . [ ذَ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به آذربایگان . آذربایجانی : چو شهرو ماهرخ زآن ماه آبادچو آذربایگانی سرو آزاد.(ویس و رامین ).
-
انجق
لغتنامه دهخدا
انجق . [ اَ ج َ ] (ترکی ، ق ) بمجرد اینکه ، بمحض اینکه . (از دزی ج 1 ص 40). در ترکی آذربایجانی ، آنجاق به همین معنی استعمال دارد.
-
الغش
لغتنامه دهخدا
الغش . [ اُ غ ِ ] (ترکی ، اِ) دعاء نیک ، فرغش ضد آن . (شرفنامه ٔ منیری ). در ترکی آذربایجانی آلقش و آلقشلاماق گویند بمعنی دعاء نیک و تحسین و تشویق .
-
عاجز مرندی
لغتنامه دهخدا
عاجز مرندی . [ ج ِ زِ م َ رَ ] (اِخ ) شاعری آذربایجانی است ونام او حاج میرزا یوسف است . تربیت او را در دانشمندان آذربایجان معرفی کرده است . (الذریعه ج 9 ص 662).
-
یتمش
لغتنامه دهخدا
یتمش . [ ی َ م ِ ] (ترکی ، ص ) در ترکی به معنی رسیده (یت به معنی رسید و مش به کسر میم به جای هاء علامت مفعول ). (آنندراج ). در ترکی آذربایجانی یِتمِش و یِتِشمَش گویند.
-
قارشمش
لغتنامه دهخدا
قارشمش . [ رِ م ِ ] (ترکی ، ص ) قارشمیش . مخلوط. درهم . اعتدال یافته به وسیله ٔ آب . (فرهنگ ترکی به فرانسه تألیف ژ. د. کیفروت . بیانشی ). در ترکی آذربایجانی نیز چنین است .
-
اذربی
لغتنامه دهخدا
اذربی . [ اَ رَ بی ی ] (ص نسبی ) آذربایجانی .آذری . اَذربیجانی . نسبتی است به غیر قیاس : ولتالمن النوم علی الصوف الاذربی (کلام ابی بکر از کامل مبرد).