کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذرباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذرباد
لغتنامه دهخدا
آذرباد. [ ذَ ] (اِخ ) آذربایجان . || نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است .
-
واژههای مشابه
-
آذرباد زرادستان
لغتنامه دهخدا
آذرباد زرادستان . [ ذَ دِ زَ دِ ] (اِخ ) نام حکیمی بزمان بهرام گور که بهرام را بنصیحت از گفتن شعر بازداشت . (از المعجم ).
-
اندرز آذرباد مار سپندان
لغتنامه دهخدا
اندرز آذرباد مار سپندان . [ اَدَ زِ ذَ رِ پ َ ] (اِخ ) مجموعه ٔ کلمات قصار و پندهایی است بزبان پهلوی منسوب به آذرباد (موبدان موبد عهد شاپور ذوالاکتاف ) که جزومتون پهلوی در بمبئی بطبع رسیده و بنظم و نثر فارسی نیز ترجمه شده است . (از فرهنگ فارسی معین ،...
-
جستوجو در متن
-
ماراسپند
لغتنامه دهخدا
ماراسپند. [ اِ پ َ ] (اِخ ) نام پدر آذرباد است که یکی از موبدان آتش پرستان و دانشمندان ایشان بوده . (برهان ). نام پدر آذرباد است که در زمان خود موبد موبدان بوده . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام پدر آذرباد. (ناظم الاطباء). در کتب دینی زرتشتی «اتورپات مار...
-
ماراسفند
لغتنامه دهخدا
ماراسفند. [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام پدر آذرباد باشد. (برهان ). و رجوع به ماراسپند شود.
-
ارمیان
لغتنامه دهخدا
ارمیان . [ ] (اِخ )نورد بن سام (ابن نوح ) را دو پسر بود: یکی را نام آذرباد و دیگر را ارمیان ، و ایشانند که آذربایگان و ارمنیه بنامشان منسوبست ، ونسل مردم این هر دو زمین به آذرباد و ارمیان ابنا نورد کشد واﷲ اعلم . (مجمل التواریخ و القصص ص 149).
-
زردشت
لغتنامه دهخدا
زردشت . [ زَ دُ ] (اِخ ) پسر آذرباد مهرسپندان موبد بزرگ اوایل عهد ساسانی که طبق روایت نسب وی به نه واسطه به زرتشت پیامبر می رسد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آذرپاد شود.
-
امیت
لغتنامه دهخدا
امیت . [ اُ ] (اِخ ) از ایرانیان زردشتی معاصر عباسیان بود. پسر وی آتورپات (آذرباد) که معاصر مأمون خلیفه ٔ عباسی بود کتاب معروف دینکرت را تألیف کرد. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 220).
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آذرباد [ نام موبد ] . گل باد : سپهبد گزین کرد گلباد راچوگرسیوز و جهن و پولاد را.فردوسی .
-
بامداد
لغتنامه دهخدا
بامداد. (اِخ ) نام پدر مزدک است که پسرش در زمان قباد ساسانی (490 - 531 م .) خروج کرد. (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 8). و بهمین سبب او را مزدک بامدادان گویند : نخستین کس که اندر جهان مذهب معطله آورد مردی بود که اندر زمین عجم پدید آمد، اورا مزدک بامدا...
-
اسفند
لغتنامه دهخدا
اسفند. [ اِ ف َ ] (اِ) در اوستا سپنته صفت است (در تأنیث سپنتا ) یعنی پاک یا مقدس ، برابر سانکتوس لاتینی . این صفت در اوستا از برای خود اهورمزدا و گروهی از ایزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله برای ارمیتی . سپنته در بسیاری از کلمات بسیط و...
-
آذربایجان
لغتنامه دهخدا
آذربایجان . [ ذَ ] (اِخ ) (گویند این کلمه از آترپاتوس ، نام یکی از سرداران اسکندر مأخوذ است و صاحب معجم البلدان و بعض دیگر گفته اند که از لفظ آذر به معنی آتش و بادگان یا بایگان به معنی حافظ و خازن آمده است و معنی مجموع آن حافظالنار یا حافظ بیت النار...
-
آزردن
لغتنامه دهخدا
آزردن . [ زَ دَ ] (مص ) رنجیدن . دلگیر شدن . دلتنگ شدن . رنجیده شدن . متأثر گشتن . تأذّی . ملول شدن . متألم گردیدن . آزرده شدن . دلخور شدن : نه آن زین بیازرد روزی بنیزنه این را از آن اندهی بود نیز. ابوشکور.مشو شادمان گر بدی کرده ای که آزرده گردی گ...