کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آد
لغتنامه دهخدا
آد. [ آدد ] (ع اِ) غلبه . قهر. || قوّت . نیرو. زور. || سختی .
-
واژههای مشابه
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ -َدْ] (ضمیر) -َد. در آخر صورت مفرد امر آید و افاده ٔ مفرد مغایب حال و استقبال کند: رود، کند، آید، شود.
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اَدد ] (ع مص ) آواز گردانیدن شتر در جوف . باندرون بازگردانیدن شتر ماده آواز خود را. ناله گردانیدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || نالیدن . (زوزنی ). نالیدن شتر از جدائی بچه . || دراز کشیدن امری . || سیر کردن در زمین . || رسیدن بلاکسی را. کسی را ب...
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اَدد / اِدد ] (ع ص ، اِ) کار دشوار و منکر. کار سخت و زشت . (منتهی الارب ): لقد جئتم شیئاً اِدّاً. (قرآن 89/19)؛ ای منکراً. || عجب . عجیب . شگفت . (آنندراج ). شگفتی . (مهذب الاسماء). || کار شنیع. (آنندراج ). || حادثه ٔ زمانه . بلا. (آنندراج ). ب...
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اِ ] (اِخ ) شهریست به هلند دارای سی هزار تن سکنه .
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اُ ] (اِخ ) ژان . کشیش فرانسوی متولد به ری (1601 - 1680م .).وی مؤسس جمعیت ادیست ها و برادر مزری مورخ بود.
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اُ ] (اِخ ) خواهر آبکار پادشاه ارمنستان . رجوع به ایران باستان ص 2602 شود.
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اُدد ] (اِخ ) ابن اُدَد. پدر عدنان یکی از اجداد رسول صلی اﷲ علیه و آله است . (مجمل التواریخ والقصص ص 228).
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اُدد ] (اِخ ) ابن طابخةبن الیاس بن مضر. نام پدر قبیله ایست از یمن . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). و رجوع به انساب سمعانی ص 9 س 16 شود.
-
کارنه آد
لغتنامه دهخدا
کارنه آد. [ ن ِ ] (اِخ ) فیلسوف یونانی (219 - 126 ق . م .) رئیس آکادمی جدیدو مؤسس مکتب احتمالی .
-
منق-اد
لغتنامه دهخدا
منق-اد. [ م ِ ] (ع اِ) نول مرغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نول مرغان و منقار. (ناظم الاطباء). منقار. (اقرب الموارد). || آلتی که بدان زر و سیم را سره کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابزاری که بدان زر و سیم را سره کنند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عد
لغتنامه دهخدا
عد. [ ع َدد ] (ع مص ) شمردن . (ترجمان جرجانی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر) (فرهنگ نظام ).
-
عد
لغتنامه دهخدا
عد. [ ع ِدد ] (ع ص ) آب جاری که آن را ماده ای باشد که منقطع نشود مانند آب چشمه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند: ماء عد و میاه اعداد. (اقرب الموارد). || (اِمص ) بسیاری چیزی . || (ص ، اِ) چاه قدیم . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || حریف ...