کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آخری
لغتنامه دهخدا
آخری . [ خ ِ ] (ص نسبی ) در محاوره ٔ عامه بجای آخرین به معنی پسین .
-
واژههای مشابه
-
اخری
لغتنامه دهخدا
اخری . [ اَ خ ُ ری ی ] (ص نسبی ) هذه النسبة الی اخروهی قصة (ظ: قصبة) دهستان بین جرجان و بلادحراسان (ظ: خراسان ) هکذا ذکره ابوبکر الخطیب الحافظفی کتاب المونیف (؟) و اطنابی قراة بخط ابی عبداﷲ محدبن عبدالواحد الدما والحافظ الاصبهان ان اخر قریة بدهستان و...
-
اخری
لغتنامه دهخدا
اخری . [ اِ ری ی / اِ خ ُ ری ی / اُ ری ی ] (ع ق ، اِ) سپس .
-
اخری
لغتنامه دهخدا
اخری . [ اُ را ] (ع ص ، اِ) تأنیث آخَر. نقیض اولی . دگر. دیگر. پسین . دومین . ج ، اُخریات ، اُخَر. || آن جهان . آن سرای . عقبی . آخرت (مقابل دنیا).- اخری القوم ؛ کسی که در آخر قوم باشد.
-
تارةً اخری
لغتنامه دهخدا
تارةً اخری . [ رَ تَن ْ اُ را ] (ع ق مرکب ) یک بار دیگر. بار دیگر: منها خلقناکم و فیهانعیدکم و منها نخرجکم تارةً اُخری . (قرآن 55/20).
-
اخری اللیالی
لغتنامه دهخدا
اخری اللیالی . [ اُ رَل ْ ل َ یا ] (ع ق مرکب )لاافعله اخری اللیالی ؛ هیچگاه این کار نخواهم کردن .
-
اخری المنون
لغتنامه دهخدا
اخری المنون . [ اُ رَل ْ م َ ] (ع ق مرکب ) لاافعله أخری المنون ؛ تا بمیرم این کار نخواهم کردن .
-
تارةً بعد اخری
لغتنامه دهخدا
تارةً بعد اخری . [ رَ تَم ْ ب َ دَ اُ را ] (ع ق مرکب ) کراراً. مکرر. چندین بار. چندین نوبت . پیاپی .
-
واژههای همآوا
-
اخری
لغتنامه دهخدا
اخری . [ اَ خ ُ ری ی ] (ص نسبی ) هذه النسبة الی اخروهی قصة (ظ: قصبة) دهستان بین جرجان و بلادحراسان (ظ: خراسان ) هکذا ذکره ابوبکر الخطیب الحافظفی کتاب المونیف (؟) و اطنابی قراة بخط ابی عبداﷲ محدبن عبدالواحد الدما والحافظ الاصبهان ان اخر قریة بدهستان و...
-
اخری
لغتنامه دهخدا
اخری . [ اِ ری ی / اِ خ ُ ری ی / اُ ری ی ] (ع ق ، اِ) سپس .
-
اخری
لغتنامه دهخدا
اخری . [ اُ را ] (ع ص ، اِ) تأنیث آخَر. نقیض اولی . دگر. دیگر. پسین . دومین . ج ، اُخریات ، اُخَر. || آن جهان . آن سرای . عقبی . آخرت (مقابل دنیا).- اخری القوم ؛ کسی که در آخر قوم باشد.
-
جستوجو در متن
-
آخر
لغتنامه دهخدا
آخر. [ خ َ ] (ع ص ) دیگر. دگر. دیگری . یکی از دو چیز یا دو کس . غیر. مؤنث : اُخْری ̍. ج ، آخَرین .