کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخرزمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آخرزمان
لغتنامه دهخدا
آخرزمان . [ خ ِ زَ ] (اِ مرکب ) آخرالزّمان . قسمت واپسین از دوران که بقیامت پیوندد : خواهم شدن بکوی مغان آستین فشان زین فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت . حافظ.از آن زمان که فتنه ٔ چشمت بمن رسیدایمن ز شر فتنه ٔ آخرزمان شدم . حافظ.- پیغمبر آخرالزمان یا آخ...
-
جستوجو در متن
-
آخرالزمان
لغتنامه دهخدا
آخرالزمان . [ خ ِ رُزْزَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به آخرزمان شود : تو فتنه ٔ آخرالزمانی من سعدی آخرالزمانم .سعدی .
-
رخنه بستن
لغتنامه دهخدا
رخنه بستن . [ رَ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سد کردن سوراخ . ترمیم کردن سر شکاف . مسدود کردن سوراخ و شکاف : مهدی آخرزمان شد کز درش رخنه ٔ آخرزمان بست آسمان . خاقانی .لیک نیارند به مکر و حیل بستن آن رخنه که آرد اجل .امیرخسرو دهلوی .
-
دیهیم بخش
لغتنامه دهخدا
دیهیم بخش . [دَ / دِ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ دیهیم : خسرو اقلیم گیر سرور دیهیم بخش مهدی آخرزمان داور روی زمین . خاقانی .رجوع به دیهیم شود.
-
مصطلم
لغتنامه دهخدا
مصطلم . [ م ُ طَ ل َ ] (ع ص ) از بیخ برکنده شده . که از بیخ و بن برکنده شده باشد. مستأصل : قابل انوار عدل قابض ارواح مال فتنه ٔ آخرزمان از کف او مصطلم .خاقانی .
-
محروس
لغتنامه دهخدا
محروس . [م َ ] (ع ص ) حراست شده . نگهبانی و پاسبانی شده . محفوظ. (ناظم الاطباء). نگاهداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگهداشته شده : که چون رسولان را بر مراد بازگردانیده شود با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس واقف مضمون گردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
نخستین
لغتنامه دهخدا
نخستین . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص نسبی ) اولین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اول . پیشین . (فرهنگ نظام ). نخست . اول . (آنندراج ). مقابل پسین . اولی ̍. اولیه . اولی : آن روز نخستین که ملک جامه ش پوشیدبر کنگره ٔ کوشک بُدم من چو غلیواج . ابوالعباس عبا...
-
مفخر
لغتنامه دهخدا
مفخر. [ م َ خ َ ] (ع اِمص ) مصدر میمی است به معنی فخر و نازیدن به چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، فخر و نازش . (ناظم الاطباء) : ای تو را بر همه مهان منت ای تو را بر همه شهان مفخر. فرخی .دولت با تو گرفت صحبت دایم کرده ست از تو همیشه دولت م...
-
انتقال
لغتنامه دهخدا
انتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جایی بجایی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن . (از اقرب الموارد). از جایی بجایی رفتن . (غیاث اللغات ). از جایی بجایی رفتن و نقل نمودن .(آنندراج )....
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) کندی زیدبن حسن بن سعید بغدادی مقری نحوی . نامه ٔ دانشوران در ترجمه ٔ احوال او آرد: کنیتش ابوالیمن و از بزرگان علمای ادب و نحو است در علم قرائت و نحو و فنون ادبیه مهارت داشته ولادتش صباح روز چهار شنبه ٔ بیست و پنجم شهر ش...
-
لطیف الدین
لغتنامه دهخدا
لطیف الدین . [ ل َ فُدْ دی ] (اِخ ) زکی مراغه ای . لطیف جهان و افضل گیهان و اصل او از مراغه بود، اما مولد و منشاء او در کاشغر اتفاق افتاد، از آن سبب ترکان تنگ چشم معانی که از خدر فکر او برون آمدند به جمال دلبری و کمال جان فزایی بودند و اگرچه لطایف اش...
-
داور
لغتنامه دهخدا
داور. [ وَ ] (ص ، اِ) دادور. در اصل این کلمه دادور بود به معنی صاحب داد پس بجهت تخفیف دال ثانی را حذف کردند. (غیاث اللغات ). در اصل دادور بود چون نامور و هنرور و سخنور. بهمان معنی عادل است و در اصل دادور بوده است یک دال را حذف کرده اندچه در فرس مخفف ...
-
طراز
لغتنامه دهخدا
طراز. [ طِ ] (معرب ، اِ) نگار جامه . (منتهی الارب ). معرب است .(منتهی الارب ) (صحاح ). اصل این کلمه تراز فارسی و معرب است ، سیوطی در کتاب «المزهر» گوید: فممّا اخذوه (ای العرب ) من الفارسیة، الطراز. زوزنی در کتاب المصادر خویش گوید: التطریز بر جامه طرا...
-
دمیدن
لغتنامه دهخدا
دمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منتهی الارب ). || نفخ . نفث . پف کردن . فوت کردن . نفس از میان دو لب غنچه کرده بیرون دادن چنان...