کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آجبَردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آج
لغتنامه دهخدا
آج . (اِ) آز. خواهش . تمنا. طمع.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ ََ-ج ْ ] (حرف ) در تعریب بدل «ََ-ه » (با هاء غیرملفوظ) آید: بنفسج ، بنفشه . نشاستج ، نشاسته . روزنامج ، روزنامه و غیرها.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ ََ-ج ْ / َِ-ج ْ ] (پسوند/حرف ) مزید مؤخری است در امکنه . صورتی از اگ ، اک ، اه : آبج . اشترج . ایذج . خلج . خیارج . دعنج . رخج . روبنج . سهرج . سیرج . طسفونج (طیسفون ). غورج . فندورج . فهرج . قورج . کذج . کرج . کندانج . مدبج . مستج . مَنْبِج ...
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اَ ] (اِ) نوعی از افرا. رجوع به شیردار شود.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اَ / اُ ] (اِ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد. (برهان قاطع). || کدوی تنبل .
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اَج ج ] (ع مص ) دویدن شترمرغ چنانکه آوازی از بال وی آید. || گذشتن بشتاب . دویدن . (تاج المصادر). || افروختن . || بگناه دلالت کردن . بمعصیت خواندن .
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اِ ] (اِ) درختی است که مصرف صنعتی دارد و در جنگلهای ایران هست .
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اُ ] (اِ) رهن و گرو که در ترکی به اماله تلفظ شود. (شعوری ). در جای دیگر این صورت بدست نیامد.
-
بردار
لغتنامه دهخدا
بردار. [ ب َ ] (اِ) صاحب آنندراج این کلمه را در معنی خانه ٔ تابستان آورده است امّا در این معنی مصحف «بروار» و «فروار» است . رجوع به فروار شود.
-
بردار
لغتنامه دهخدا
بردار. [ ب َ ] (ص مرکب ) آویخته . بردار کشیده . (آنندراج ).
-
بردار
لغتنامه دهخدا
بردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) بردارنده . || پذیرنده . قبول کننده . (یادداشت مؤلف ). این کلمه به صورت مزید مؤخر در ترکیبات ذیل به کار رود که برخی درمعنی بردارنده و برخی در معنی پذیرنده بکار روند:- آب بردار (سخن و گفتار) ؛ دوپهلو و نیش دار و کنایه آمیز.-...
-
بردار
لغتنامه دهخدا
بردار. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) حامل فیزیکی و مکانیکی . (از اصطلاحات مصوب فرهنگستان ).
-
بردار
لغتنامه دهخدا
بردار. [ ب ُ ] (نف )صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود.
-
آج آقایان
لغتنامه دهخدا
آج آقایان . (اِخ ) (نهر...) رجوع به سومبار شود.
-
آج دوجمش
لغتنامه دهخدا
آج دوجمش . [ م ِ ] (اِخ ) شعبه ای از رود قزل اوزن .