کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آجی
لغتنامه دهخدا
آجی . (اِخ ) یا آجی چای . نام امروزی آن تلخه رود. (فرهنگستان ). رودیست از کوههای سبلان سرچشمه گرفته ، با شعب عدیده که از قوشه داغ و بزغوش و سهند جاری شود از شمال تبریز گذرد و نزدیک قصبه ٔ گوگان بدریاچه ریزد، و از آب راهه های مهم آن یکی گومان رود است ...
-
واژههای مشابه
-
اجی
لغتنامه دهخدا
اجی . [ اَ ] (ترکی ، اِ) صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی وزیر و آقا و در ترکی از نظر ادب بمعنی آقای من و پادشاه من استعمال شود.
-
قاضی آجی
لغتنامه دهخدا
قاضی آجی . (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. در 24هزارگزی شمال خاوری بوکان و 18هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ بوکان به میاندوآب واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل سالم است . 110 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ، محصول آن غلات ، توت...
-
اجی بی
لغتنامه دهخدا
اجی بی . [ اِ ] (اِخ ) (بانک ...) در سندی که تاریخش از تشرین ِ اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده ، بسیار معتبر بود...
-
واژههای همآوا
-
عجی
لغتنامه دهخدا
عجی . [ ع َ جی ی ] (ع ص ) بچه ٔ گم کرده مادر از مردم و شتر که به شیر بیگانه غذا یافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عجی
لغتنامه دهخدا
عجی . [ ع ُ جی ی ] (ع ص ) کودکی که مادر شیر او را از وقت آن واپس انداخته باشد. (اقرب الموارد). بچه ٔ شیر بدیر یافته . (منتهی الارب ). || کودک که به شیر بیگانه پرورش یافته باشد. (منتهی الارب ).
-
اجی
لغتنامه دهخدا
اجی . [ اَ ] (ترکی ، اِ) صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی وزیر و آقا و در ترکی از نظر ادب بمعنی آقای من و پادشاه من استعمال شود.
-
جستوجو در متن
-
تلخ رود
لغتنامه دهخدا
تلخ رود. [ ت َ ] (اِخ ) آجی چای . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به آجی چای شود.
-
پسکی
لغتنامه دهخدا
پسکی . [ ] (اِخ ) محلی در شمال غربی اوچ آجی حوالی جنوبی چهارجوی .
-
گومان رود
لغتنامه دهخدا
گومان رود. (اِخ ) از شعبه های مهم رود آجی چای تبریز یا تلخ رود است . (جغرافیایی طبیعی کیهان ص 82).
-
کارداش
لغتنامه دهخدا
کارداش . (اِخ ) نام محلی کنار راه خوی و جلفا میان قهوه خانه ٔ آجی و جلفا در 52هزارگزی خوی .
-
شکورچی
لغتنامه دهخدا
شکورچی . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چای پاره ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 273 تن . آب ازرودخانه ٔ قزل اوزن و آجی چای . محصول عمده ٔ آنجا غلات ومختصر برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).