کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آجودان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آجودان
لغتنامه دهخدا
آجودان . (فرانسوی ، ص ، اِ) اَجودان . صاحب منصبی معلوم در نظام . نایب .
-
واژههای مشابه
-
اجودان
لغتنامه دهخدا
اجودان . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به آجودان شود.
-
آجودان باشی
لغتنامه دهخدا
آجودان باشی . [ دام ْ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اَجودان باشی . رئیس آجودانان .
-
واژههای همآوا
-
اجودان
لغتنامه دهخدا
اجودان . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به آجودان شود.
-
جستوجو در متن
-
اجودانباشی
لغتنامه دهخدا
اجودانباشی . [ اَ دام ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به آجودان باشی شود.
-
راپ
لغتنامه دهخدا
راپ . (اِخ ) ژان کنت . ژنرال فرانسه در 1772 م . در کلمار متولد شد و در 1821 م . در رانویه (باد) مرد. او در سال 1788 در لشکر مسلح رن وموزل داوطلب شد. در آغاز آجودان دِزِدُویگو بود سپس به آجودانی بناپارت رسید.
-
ژونو
لغتنامه دهخدا
ژونو. [ ن ُ ] (اِخ ) آندُش . دوک دابرانتس ژنرال فرانسوی . مولد بوسی -ل ُ-گراند (کت -دُر) بسال 1771 م . وی در نبرد ایتالیا آجودان ناپلئون اول بود و با هیئت اعزامی به مصر رفت و لیسبن رادر 1807 بگرفت و سرانجام در سال 1813 خود را کشت .
-
کالکروت
لغتنامه دهخدا
کالکروت . [ رُ ] (اِخ ) فردریک آدلف . (1818 - 1737 م .) فلدمارشال پروسی . در سترهاوزن بدنیا آمد. در سال 1752 جزء قراولان خاصه ٔ پروسی و آجودان پرنس هانری (متوفی به 1758) گردید. در جنگهای متعدد دیگری شرکت کرد و بسبب ابراز لیاقت و شجاعت به درجه ٔ فلدما...
-
تایلر
لغتنامه دهخدا
تایلر. [ ل ُ ] (اِخ ) بارون ایزیدور ژوستن سه ورن . نویسنده و هنرمند فرانسوی است که بسال 1789 م . در بروکسل از یک خانواده ٔ انگلیسی متولد شد و در سال 1879 در پاریس درگذشت . نخست آجودان ژنرال «اورسه » در اسپانی بود، آنگاه خود را منتظر خدمت ساخت و پس از...
-
نائب
لغتنامه دهخدا
نائب . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) آنکه بر جای کسی ایستاده باشد. (مهذب الاسماء). جانشین . قائم مقام . خلیفه . آنکه بر جای کسی ایستد. (ناظم الاطباء). مهتر، و قائم مقام آن بعداز وی . قفیّه . (منتهی الارب ). آن که بجای کسی قرار گیرد در عمل یا کاری چون نائب قاضی و...
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و شش قمری در تبریز تیرباران شد و اگر این تاریخ ولادت او درست باشد سن وی در وقت قتل سی بوده ا...