کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتیش به گورش بباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گورش برد
لغتنامه دهخدا
گورش برد. [رِ ب َ ] (اِخ ) گورِش جِرْد. گورشیر. گورشیرد. جورَشجِرد. نامی است که ابن اسفندیار به خورشیدرستاق ، یکی از دهات کجور مازندران داده است . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 108 و ترجمه ٔ فارسی ص 146).
-
دراندوده
لغتنامه دهخدا
دراندوده . [دَ اَ دو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اندوده : شبستان گورش دراندوده دیدکه وقتی سریرش زراندوده دید. سعدی .رجوع به اندوده شود.
-
گورش آباد
لغتنامه دهخدا
گورش آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری اشنویه و 2 هزارگزی شوسه ٔ اشنویه به نقده . جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 121 تن است . آب آن از رودخانه ٔ اشنویه است . محصول آن غلات و ...
-
زراندوده
لغتنامه دهخدا
زراندوده . [ زَ اَ دو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زرنگار شده و اندوده شده ٔ از زر. (ناظم الاطباء). مذهب : شبستان گورش دراندوده دیدکه وقتی سرایش زراندوده دید. سعدی (بوستان ).رجوع به زراندود ودیگر ترکیبهای آن شود. || به مجاز، حیله گران . مکار. نادرست : زران...
-
دبابة
لغتنامه دهخدا
دبابة. [ دَ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) از آلات جنگ است و آن ازپوست و چوب باشد و مردان را در آن درآورند و در بن قلعه فرستند تا درون آن بوند و در آن قلعه نقب زنند.(منتهی الارب ) (آنندراج ). صندوق که در حصار نهند برای نقب . (مهذب الاسماء). خرک . و خرک از آلات م...
-
ابن سیرین
لغتنامه دهخدا
ابن سیرین . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) کنیت معبِّری موسوم به محمد و مکنی به ابوبکر، معاصر با حسن بصری ، و او از تابعین است ، سیرین پدر او مسگر و اهل جرجرایا بوده و اسیر شده است . مادرش صفیه کنیز ابوبکر بود. ابن سیرین در خواب گذاری و تعبیر، مثل است و بسیاری حک...
-
اشجعی
لغتنامه دهخدا
اشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) از صحابه است . صاحب تاریخ گزیده آرد: عوف بن مالک اشجعی در خلافت ابوبکر (رض ) بشام رفت در سنه ٔ ثلث و سبعین (73 هَ . ق .) آنجا بمرد. گورش به حمص است . (از تاریخ گزیده ص 237). و رجوع به عوف بن مالک شود. و صاحب الاصابة ذیل مالک...
-
شیری کردن
لغتنامه دهخدا
شیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیر بودن . دعوی شیری کردن . خود را شیر بیشه قلمداد کردن : مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری . نظامی .|| دلیری کردن . شجاعت و دلاوری نمودن . (یادداشت مؤلف ) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامث...
-
آهرمنی
لغتنامه دهخدا
آهرمنی . [ هَِ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به آهرمن .- کلمات آهرمنی ؛ کلمات زشت و نیز آن کلمات که بجای کلمه های خوب آرند بقصد ایذاء و تخفیف و اهانت ، مانند درائیدن و لاییدن به معنی گفتن .ترکیدن ، بجای زادن . تمرگیدن ، بجای نشستن یا خفتن . کپیدن و کپه ٔ مر...
-
تارپیا
لغتنامه دهخدا
تارپیا. [ پ ِ ] (اِخ ) دخترک رومی که حصار شهر روم را بخاطر بدست آوردن بازوبندهای طلای جنگجویان به «سابین ها» سپرد و بر اثر این خیانت بدست همانها کشته شد. گروهی هم عقیده دارند سپردن حصار روم به «سابین ها» بعلت عشق وی نسبت به رئیس جنگجویان بوده است . ف...
-
صندوق
لغتنامه دهخدا
صندوق . [ ص ُ ] (ع اِ) تَبَنْگو. خاشکدان . (از برهان ) (صحاح الفرس ). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا چوبین به فلز پوشیده : برفتند و صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر به مشت . فردوسی .همی داشت لختی به صندوق زهرکه ز...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ضیاءالدین . خالدبن حسین الشهرزوری عثمانی شافعی نقشبندی ، مکنی به ضیاءالدین ابوالبهاء. وی از مشایخ متأخر صوفی و مؤسس طریقه ٔ خالدیة از فرق نقشبندیة است . اصل او از سلیمانیة بود و از شیخ عبداﷲ دهلوی اخذ انابت کرد. مدتها در دمشق و...
-
تلقین کردن
لغتنامه دهخدا
تلقین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلیم کردن و پند دادن . (ناظم الاطباء). چیزی را در ذهن و فکر کسی حقیقت جلوه دادن . کسی را به چیزی معتقد کردن : بازیگر است این فلک گردان امروز کرد ملعبه تلقینم . ناصرخسرو.مر جان مرا روان مسکین دانی که چه کرد دوش ...
-
بسحاق اطعمه
لغتنامه دهخدا
بسحاق اطعمه . [ ب ُ حا ق ِ اَ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابواسحاق شیرازی ، حلاج . نام شاعریست که در اشعارش همه بیان طعامها باشد. (غیاث ) (آنندراج ). جمال الدین ابواسحاق شیرازی . (از الذریعه ج 9). شیخ احمد. (از فرهنگ سخنوران ) معروف به حلاج از مردم شیراز و از ش...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (امیر...) بخشی . مؤلف حبیب السیر گوید: یکی از سران و قواد جیوش الغبیک بن شاهرخ . او نوبتی از دست الغبیک با لشکر بادغیس و مروالروذ بضبط و استحکام سرپل تابان و کنار آب مرغاب برای منع تجاوز سپاه ازبک مأمور شد. و در ...