کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آتل
لغتنامه دهخدا
آتل . [ ت ِ ] (اِخ ) نام رودیست بس بزرگ که از کوههای آس و بلغار خیزد و بدریای خزر ریزد. گویند که از آن رود بزرگتر در جهان نیست چنانکه بیش از هفتاد نهر از آن جداشود، اسب از هیچیک به آسانی گذر نیابد : گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشک ره قندز سوی آتل بخزر...
-
واژههای مشابه
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اَ ت َ ] (اِ) قسمی کرم که در زیر خاک مرطوب یافت شود و در بوشهرآنرا چون چشته و گیم بر سر قلاب کنند صید ماهی را.
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اَ] (ع مص ) گام نزدیک نهادن هنگام خشم . || اتل من الطعام ؛ سیر شدن شکم از طعام . (منتهی الارب ).
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) رود بزرگیست که در ممالک خزر وارد شده و از مملکت روس و بلغار میگذرد. بعضی گفته اند اِتِل نام قصبه ای از بلاد خزر است و اسم نهر هم هست . (مراصد). و نهر اتل بصحراء قفجق اطلاق شده . (ابن بطوطه ). و رجوع به آتل شود. در ذیل کلمه ٔ (...
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اُ ت ُ ] (اِ) در تداول زنان لغتی اهریمنی بمعنی شکم : اُتلش پیش آمده است ؛ آبستن شده است . || در محاوره ٔ عوام ، اتومبیل . || مانع و عائقی سخت و صعب .
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَوْتَل . و اَوتل بمعنی سیرشکم و مرد پرشکم از شراب . (منتهی الارب ): قوم اُتُل ٌ؛ ای شِباع .
-
اتل متل
لغتنامه دهخدا
اتل متل . [ اَ ت َ م َ ت َ ] (اِ مرکب ) بازی باشد کودکان را با جمله هائی مسجع که گویند در آن بازی . و آن جمله ها به اتل متل توته متل ، آغاز شود : شعر باقر بمثل هست چو آیات کلام شعر یاران دگر همچو اَتَل توته مَتَل .و آنرا اَتَتل توتَل تَل نیز گفته اند...
-
اتل ولف
لغتنامه دهخدا
اتل ولف . [ اِ ت ِ وُ ] (اِخ ) پادشاه انگلستان از سال 839 تا 858 م .
-
واژههای همآوا
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع َ ] (ع مص ) برداشتن و سخت کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ناقه را کشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (تاج المصادر).
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع َ ت َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَتلة. || (مص ) شتافتن به سوی بدی . (اقرب الموارد).
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع َ ت ِ ] (ع ص ) مرد شتابنده به بدی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع ُ ت ُل ل ] (ع ص ) بسیارخوار سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الاکول المنوع . (اقرب الموارد). پرخور. || درشت خوی سخت گوی سخت آزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ) : عُتل بعد ذلک زنیم . (قرآن 13/68). || نیزه ٔ درشت و سطبر. (اقرب ال...
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) خالی بودن اززیور و حلی ، و گاهی در مطلق خالی بودن از هر چیزی به کار رود. (از اقرب الموارد). خالی . (منتهی الارب ). || (اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). گویند: ما أحسن عطله ؛ یعنی قامت او و اعتدال و درازی آن...