کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آب چکه،آب چکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَ ] (اِ) سنبل الطیب . (مخزن الادویه ).
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَ ] (ع اِ) پدر. باب . والد. بابا : رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم تا شکمْشان ندرم تا سرشان برنکنم تا بخونْشان نشود مُعْصَفَری پیرهنم تا فراوان نشود تجربت جان وتنم کاین خشوکان را جز شمس و قمر نیست ابی . منوچهری...
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (اِخ ) نام شهرکی به یمن .
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (ع اِ) گیاه . عشب . علف که چهاروا و بهائم خورد. آنچه از زمین روید. سبزه . || چراگاه . مَرعی ̍. مرتع. گیاه زار. چمن .
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (ع مص ) ساز کردن . بسیج کردن . بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). ساز رفتن کردن و بازآمدن . || مشتاق وطن شدن . آرزومندی زادبوم . || بساختن کاری را. (زوزنی ). || دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ا...
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [اِ ب ب ] (اِخ ) نام قریه ای از قراء ذوجبله به یمن .
-
جستوجو در متن
-
چکه چکه
لغتنامه دهخدا
چکه چکه . [ چ ِک ْ ک َ چ ِک ْ ک َ ] (ق مرکب ) قطره قطره . چیکه چیکه . (در بسیاری لهجه ها). قطره های آب یا هر مایع دیگر که پی در پی چکد. رجوع به چکه شود.
-
چکه کردن
لغتنامه دهخدا
چکه کردن . [ چ ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرو ریختن قطرات آب از سقفهای تیرپوش و کاه گلی گاه بارانهای بسیار. ریختن قطرات آب باران از سقف های سست و نااستوار به درون خانه . چکیدن آب باران و برف به قطره های پیاپی از سقف های کاه گلی کهنه و گل اندو...
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ َ /چ ِ ] (نف ، ق ) بمعنی چکنده . (آنندراج ). چکنده . (شرفنامه ٔ منیری ) : قی افتد آن را که سر و ریش تو بیندزان خلم و زان بفچ چکان بر سر و رویت . مایعی که در حالت چکیدن باشد. (ناظم الاطباء). در حال چکیدن . حالت فروافتادن قطرات مایع از هر قب...
-
ژوهیدن
لغتنامه دهخدا
ژوهیدن . [ دَ ] (مص ) چکیدن آب باشد از سقف خانه بسبب باران باریدن . (برهان ). چکه کردن طاق از باران .
-
سه چکان بالا
لغتنامه دهخدا
سه چکان بالا. [ س ِ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 115 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سه چکان پائین
لغتنامه دهخدا
سه چکان پائین . [ س ِ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جرغاتو
لغتنامه دهخدا
جرغاتو. [ ج َ ] (اِ) بمعنی جرعه ریز است و آن جامی باشد که با آن دارو و امثال آن در گلوی اطفال ریزند. (برهان ) (از آنندراج ). چکه ریز. قطره چکان . (یادداشت مؤلف ). جرغتو. (برهان ). و رجوع به جرعه ریز و جرغتو شود.
-
ارمعلال
لغتنامه دهخدا
ارمعلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الأرب ). بشتافتن . || پراکنده و متفرق شدن ، چنانکه شتران . || فریاد و نعره زدن . || روان شدن آب دهن . (کنزاللغات ): ارمعلال صبی ؛ آب از دهان کودک رفتن . آب دهن رفتن از دهان کودک . (منتهی الأرب ). آب دهان...