کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آب مضاف و آب کُر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَ ] (اِ) سنبل الطیب . (مخزن الادویه ).
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (اِخ ) نام شهرکی به یمن .
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [اِ ب ب ] (اِخ ) نام قریه ای از قراء ذوجبله به یمن .
-
جستوجو در متن
-
مضاف
لغتنامه دهخدا
مضاف . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) (از «ض ی ف ») منسوب . (غیاث ) (آنندراج ). بازخوانده به دیگری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نسبت داده شده : گویم که حین الابداع بوده است که هر نوعی را که پدید آمدن بود، بر کوکبی پدید آمد و منسوب به کوکبی ...
-
ارتماسی
لغتنامه دهخدا
ارتماسی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به ارتماس .- غسل ارتماسی ؛ فرورفتن در آب کُر یا جاری بقصد غُسل . غسلی که تمام سرو تن یکبار در آب فروبرند. مقابل غسل ترتیبی .
-
سنگاب
لغتنامه دهخدا
سنگاب . [ س َ ] (اِ مرکب ) ظرف بسیار بزرگ که تواند چند خروار آب گیرد از یک پاره سنگ تراشیده که در مسجدها برای آشامیدن یا وضو دارند. (یادداشت مؤلف ). دوستکانی بزرگ که از یک پاره سنگ تراشیده و در مساجد و تکایا نهند برای آب خوردن و وضو ساختن . ظرف بزرگ...
-
روضة
لغتنامه دهخدا
روضة. [ رَ ض َ ] (ع اِ) روضه . مرغزار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53) (ناظم الاطباء) : روضة ماء نهرها سلسال دوحة سجع طیرها موزون . سعدی (گلستان ).در بلاد عرب روضه های فراوان یافت شود. معروف شان آنها ه...
-
چرکاب
لغتنامه دهخدا
چرکاب . [ چ ِ ] (اِ مرکب ) آب گنده و کثیف . (آنندراج ). آب ناپاک و پلید و کثیف و آب آلوده ٔ به چرک و بچربی . (ناظم الاطباء). آب چرکین . رجوع به چرک شود.
-
عبدالکریمی
لغتنامه دهخدا
عبدالکریمی . [ ع َ دُل ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز. واقع در 19هزارگزی خاور زرقان و کنار راه فرعی بند امیر به سلطان آباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، هوای آن معتدل و 53 تن سکنه دارد. آب این ده از رود کُر تأمین میشود...
-
راهاب
لغتنامه دهخدا
راهاب . (اِ مرکب ) راه آب . راه ِ آب . آبراه . آبراهه . معبر آب بحوض و استخر وجز آن . و رجوع به راه آب شود.
-
چالاب
لغتنامه دهخدا
چالاب . (اِ مرکب ) گودالی که آب باران یا آب سیل و غیره در آن مانده و جمع شده باشد. چاله آب . گودال آب .
-
ثج
لغتنامه دهخدا
ثج . [ ث َج ج ] (ع مص ) روان شدن آب . || روان کردن آب و خون قربانی و جز آن . آب ریختن . شریدن آب .
-
مقامحة
لغتنامه دهخدا
مقامحة. [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) بر آبخور آمدن شتران و آب ناخوردن آن از بیماری و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وارد شدن شتران بر آب و از سرما و یا از بیماری آب نخوردن . (ناظم الاطباء). بر آبشخور درآمدن شتران و آب نخوردن به علت بیماری یا سردی آب ....
-
لشاب
لغتنامه دهخدا
لشاب . [ ل َ ] (اِ مرکب ) جایی که آب ایستاده و در آن علف و نی روید. آب باطلاقی . باطلاق . لجن زار . || آب کثیف و آلوده چون آب پارگین و کشتارگاه و جز آن .