کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبمروارید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب مروارید
لغتنامه دهخدا
آب مروارید. [ ب ِ م ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام بیماریی در چشم که از کدورت زجاجیه یا پرده های آن حاصل شود و موجب عمای تام یا ناقص گردد. و آن را آب سپید و آب سفید نیزگویند. و در برهان «تمر» را بدین معنی آورده است .
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شک...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان ، در 33هزارگزی شرق زنجان و 9هزارگزی راه طهران به زنجان و در دامنه ٔ سردسیری واقع و دارای 412 تن سکنه است . آب آن از چشمه ، محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مکاری است . (از فرهن...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سور سور بخش کامیاران شهرستان سنندج ، در 12هزارگزی شمال کامیاران کنار راه کرمانشاه به سنندج ، در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 524 تن سکنه است .آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله ...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا، در 24هزارگزی شمال داراب و در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 694 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش بادام ، مویز، گردو، انجیر و شغل مردمش زراعت ، باغبانی ، قالی بافی است ....
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک ، در 15هزارگزی شمال غربی آستانه و 8 هزارگزی راه همدان به اراک و در دامنه ٔ سردسیری واقع و دارای 656 تن سکنه است .آب آن از قنات ، محصولش میوه جات و شغل مردمش زراعت وقالیچه باف...
-
گردنه ٔ مروارید
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ مروارید. [ گ َ دَ ن َ ی ِ م ُرْ ] (اِخ ) گردنه ای است کنار راه سنندج و کرمانشاه میان لائبین و مروارید، واقع در 74500گزی سنندج .
-
صدف مروارید
لغتنامه دهخدا
صدف مروارید. [ ص َ دَف ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صدف شود.
-
شادروان مروارید
لغتنامه دهخدا
شادروان مروارید. [ دُ ن ِ م ُ ] (اِ مرکب ) نام صوتی است از مصنفات باربد مطرب و وجه تسمیه اش این است که روزی باربد مطرب بشادروان خسروپرویز نشسته آن صوت را نواخت و آن را شادروان نام نهاد و خسرو فرمود که طبقی پر از مروارید نثار باربد کردند و آن را شادرو...
-
فره مروارید
لغتنامه دهخدا
فره مروارید. [ ف َ رَ م ُ ] (اِ مرکب ) یعنی بره ٔ مروارید که مروارید کوچک باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مروارید بستن
لغتنامه دهخدا
مروارید بستن . [ م ُرْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بندکردن مروارید : از این سو زهره در گوهر گسستن وزان سو مه به مروارید بستن . نظامی .|| کنایه از خدمت و منصب نویافتن و ترقی در احوال بهم رسیدن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || خجل شدن و خجالت کشیدن . (بر...
-
خاکه مروارید
لغتنامه دهخدا
خاکه مروارید. [ ک َ / ک ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرده مروارید. ریزه مروارید. مروارید ریز و کوچک .
-
توپ مروارید
لغتنامه دهخدا
توپ مروارید. [ پ ِ م ُرْ ] (اِخ ) توپ بزرگ در ارگ طهران که سابقاً زنان به شب چهارشنبه سوری برای بخت گشائی از زیر آن می گذشتند. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا).
-
خرده مروارید
لغتنامه دهخدا
خرده مروارید. [ خ ُ دَ / دِ م ُرْ ] (اِ مرکب ) تکه مروارید. مروارید خرده . مقابل مروارید کلان .
-
خواجه مروارید
لغتنامه دهخدا
خواجه مروارید. [ خوا / خا ج َ / ج ِ م ُرْ ] (اِخ ) نام ارمنی بوده است که سخت کوکناری و پشمی بوده و در نهایت فلاکت و کثافت می زیسته است . (از آنندراج ) : موش خرما و نیش گربه بیدنی قلیان خواجه مروارید.اشرف (از آنندراج ).