کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگینه بیمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گیاه آبگینه
لغتنامه دهخدا
گیاه آبگینه . [ هَِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است که بدان شیشه را جلا دهند.سرفه ٔ کهنه را نافع باشد و آن را به تازی شجرة الزجاج خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
آبگینه ٔ حلبی
لغتنامه دهخدا
آبگینه ٔ حلبی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ح َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً آینه ای فلزی بوده است که در حلب میساخته اند، چنانکه امروز هم حلبی به معنی فلز تنک و براقی است که از آن سماور و جز آن سازند.
-
آبگینه ٔ مخروط
لغتنامه دهخدا
آبگینه ٔ مخروط. [ ن َ / ن ِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آبگینه ٔ تراشیده . بلور تراش خورده : و از بغداد جامه های پنبه و ابریشم و آبگینه های مخروط و آلتهای مدهون خیزد. (حدودالعالم ).
-
آبگینه خانه
لغتنامه دهخدا
آبگینه خانه . [ ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آینه خانه .
-
آبگینه فروش
لغتنامه دهخدا
آبگینه فروش . [ ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ آبگینه : شرم آید از بضاعت بی قیمتم ولیک در شهر آبگینه فروش است و جوهری .سعدی .
-
آبگینه گر
لغتنامه دهخدا
آبگینه گر. [ ن َ / ن ِگ َ ] (ص مرکب ) شیشه گر. زَجّاج . زُجاجی . (ربنجنی ).
-
آبگینه گری
لغتنامه دهخدا
آبگینه گری . [ ن َ / ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن آبگینه . || (اِ مرکب ) جای ساختن آبگینه . زجّاجی .
-
پل آبگینه
لغتنامه دهخدا
پل آبگینه . [پ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) بر کنار راه شیراز و کازرون میان کاروانسرای میان کتل و کازرون در 999600 گزی طهران .
-
جستوجو در متن
-
تفسرة
لغتنامه دهخدا
تفسرة. [ ت َ س ِرَ ] (ع مص ) نگاه کردن طبیب بول را تا بمرض پی ببرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بول نگریستن طبیب جهت پی بردن بمرض . (آنندراج ). || (ع اِ) قاروره و بول مریض و علامت مرض . (ناظم الاطباء). آب بیمار که از آن بیماری او...
-
مجسة
لغتنامه دهخدا
مجسة. [ م َ ج َس ْ س َ ] (ع اِ) جای انگشت نهادن طبیب از دست بیمار. ج ، مجاس و در مثل است : افواهها مجاسها؛ یعنی دهنهای شتران و یا حنکهای آنها جای لمس کردن آنهاست زیرا که شتر هر گاه بسیار علف خورد بینندگان بمجرد دیدن ، فربهی آن دریابند و احتیاج به سود...
-
آهستگی
لغتنامه دهخدا
آهستگی . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) بطوء. آهسته کاری . دیرجنبی . کیار. کندی . سستی . اِتّآد : همی دیر شد سوده آن بستگی سبک شد دل بسته زآهستگی . فردوسی .مگر میرفت استاد مهینه خری میبرد بارش آبگینه یکی گفتش که بس آهسته کاری بدین آهستگی بر خر چه داری چه ...
-
ریزان
لغتنامه دهخدا
ریزان . (نف ، ق مرکب ) نعت فاعلی از ریختن و به معنی در حال ریزش . (از شعوری ج 2 ص 19). پاشان . افشان . روان . جریان دارنده . (ناظم الاطباء). ریزنده . مدرار. در حال ریختن . (یادداشت مؤلف ).- آب یا اشک ریزان ؛ ماء یا دمع ساکب . (یادداشت بخط مؤلف ). ...
-
گردش
لغتنامه دهخدا
گردش . [ گ َ دِ ] (اِمص ) گردیدن که چرخ زدن است . (برهان )(آنندراج ). سیر. حرکت دورانی . دور زدن : به یک گردش به شاهنشاهی آرددهد دیهیم و طوق وگوشوارا. رودکی .فاخته گون شد هواز گردش خورشیدجامه ٔ خانه به تبک فاخته گون شد. رودکی .مکن امید دور و آز درازگ...
-
شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می کنند و از آن ظروف و اوانی و عینک و جز آن می سازند و یکی از مواد گرانبهایی است که در تملک ان...