کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبکانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبکانه
لغتنامه دهخدا
آبکانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ آدمی یا حیوان که سقط شود. جِهض . جهیض . مجهض . ملیص . زلیق . ملیط. مُملص . آفکانه . افکانه . فکانه . آپکانه . بچه ٔ از بار رفته .- آبکانه کردن ؛ سقط کردن .
-
جستوجو در متن
-
آپکانه
لغتنامه دهخدا
آپکانه . [ ن َ/ ن ِ ] (ص ، اِ) آبکانه . افکانه . آفکانه . (برهان ).
-
افگانه
لغتنامه دهخدا
افگانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ نارسیده و ناتمام را گویند که از شکم انسان و دیگر حیوانات افتد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). بچه ٔ آدم یا حیوان که از شکم افتاده باشد. (مجمعالفرس ). آفکانه . (شرفنامه ٔ منیری ). سقطه ...