کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبدانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبدانی
لغتنامه دهخدا
آبدانی . [ ب َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف آبادانی :شانی ز آبدانی عالم کناره کردچندانکه در جهان خرابش ندید کس .شانی .
-
واژههای مشابه
-
ابدانی
لغتنامه دهخدا
ابدانی . [ اَ ب َ ] (حامص مرکب ) آبادانی .
-
واژههای همآوا
-
عبدانی
لغتنامه دهخدا
عبدانی . [ ع َ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن عبد الرحمان بن احمد العبدانی ، مکنی به ابوالقاسم . خواهرزاده ٔ یکی از فضلاء و ائمه است که از خال خود قاضی ابوالحسن علی بن الحسن دهقان ، مکنی به ابن عبدالرزاق الکشمیهنی و جز آنان روایت کند. (از معجم البلدان ).
-
ابدانی
لغتنامه دهخدا
ابدانی . [ اَ ب َ ] (حامص مرکب ) آبادانی .
-
جستوجو در متن
-
غسلگاه
لغتنامه دهخدا
غسلگاه . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) جای غسل کردن . مکانی که در آن غسل کنند : زلفش فروگذاشته سر در شراب عیددیری است غسلگاه شده حوض کوثرش . خاقانی .غسلگاهم به آبدانی کردکز گهر سرخ بود واز زر زرد.نظامی .
-
فرغر
لغتنامه دهخدا
فرغر. [ ف َ غ َ ] (اِ) در اصل مرکب از: فر (پیشاوند) + غر، به معنی تر کردن مأخوذ از غر یا غری سانسکریت .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). خشک رودی را گویند که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد و به معنی جوی آب هم آمده است و شَمَ...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ا...
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) عبداﷲبن المبارک بن الواضح الحنظلی بالولاء المروزی .مولد او چنانکه ابن جوزی در صفةالصفوة آورده است در118 یا 119هَ . ق . به مرو بود. و ویرا بدان شهر خانه ای بزرگ بود صحن آن پنجاه ذراع در پنجاه ذراع . احمدبن ا...