کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبدار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مبدر
لغتنامه دهخدا
مبدر. [ م ُ دِ ] (ع ص ) نعت است از «ابدار». (منتهی الارب ). آنکه در شب بدر راه رود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابدار شود.
-
وژنین
لغتنامه دهخدا
وژنین . [ وَ] (اِ) شیر شتر آبدار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
جلادار
لغتنامه دهخدا
جلادار. [ ج َ ](نف مرکب ) تابان . تابدار و آبدار. (ناظم الاطباء).
-
تاپه
لغتنامه دهخدا
تاپه . [ پ ْپ َ / پ ِ ] (اِ) سرگین گاو. سرگین آبدار گاو. تپه .
-
ذواساریع
لغتنامه دهخدا
ذواساریع. [ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ثغر ذو اساریع. کام و دهان و دندانهای آبدار و درخشان .
-
قلاچوری
لغتنامه دهخدا
قلاچوری . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شمشیر آبدار، که قراچوری نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قراچوری شود.
-
مسجورة
لغتنامه دهخدا
مسجورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسجور: لؤلوءة مسجورة؛ کثیرةالماء. (اقرب الموارد). مروارید آبدار.
-
ایاقچی
لغتنامه دهخدا
ایاقچی . [ اَ ] (ترکی -مغولی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) به مغولی آبدار و شرابدار. (آنندراج ).
-
روهنا
لغتنامه دهخدا
روهنا. [ هَن ْ نا ] (اِ) روهینا. فولاد و شمشیر آبدار. (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به روهنی و روهینا شود.
-
کباب تر
لغتنامه دهخدا
کباب تر. [ ک َ ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کباب آبدار. || برف . (آنندراج ).- کباب تر از ران آهو ؛ کباب آبدار از گوشت ران آهو.- || کنایه از پرگالهای برف است که در ایام زمستان می بارد. (برهان ) (آنندراج ) : کباب تر از ران آهوی نرنمک ریخته آب را د...
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . (ص ) آبدار. مرطوب . آب بخود کشیده . (ناظم الاطباء). تر. (یادداشت مؤلف ). || (اِ) ملافه ٔ کرباس کلفت . (ناظم الاطباء).
-
گوشتناک
لغتنامه دهخدا
گوشتناک . (ص مرکب ) گوشت دار و سمین . (ناظم الاطباء). لحیم .(منتهی الارب ). پرگوشت . گوشتمند. گوشتالو. گوشتالود. || میوه ٔ پرگوشت آبدار. (ناظم الاطباء).
-
سوچی
لغتنامه دهخدا
سوچی . (ترکی ، ص مرکب ) آبدار و می فروش . سوچیخانه به معنی میخانه چه در زبان ترکی سو به معنی آب و شراب است . (غیاث اللغات ).
-
ممعون
لغتنامه دهخدا
ممعون . [ م َ ] (ع ص ) کلأ ممعون ؛ گیاه که در روی آب روان باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). گیاه آبدار و تر و تازه . (ناظم الاطباء).
-
پربوی
لغتنامه دهخدا
پربوی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پربو. پُرعطر. مُعطر. خوشبوی . مقابل کم بوی : لاجرم ، به [ سفرجل ] ایشان خوب و آبدار و خوش طعم و پربوی نباشد. (فلاحت نامه ).